گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اردبیل در گذرگاه تاریخ
جلد دوم
فرشهای بقعه شیخ صفی الدین:





از جمله اشیاء گرانبهای بقعه شیخ صفی الدین فرشهای کم‌نظیری بوده است که غالبا در قرن دهم هجری بافته شده و سالیان دراز رواق، شاه‌نشین و بیوتات آنرا مفروش میساخته است و برخی از آنها امروز معروفترین و ممتازترین فرشهای جهان را تشکیل میدهد.
مشهورترین آنها قالی بزرگی است که در زمان سلطنت شاه طهماسب اول، یعنی بسال 946 هجری قمری، باندازه رواق بقعه، که آنروز تازه ساخته شده بود، بافته شده و تا زمان سلطنت ناصر الدینشاه قاجار یعنی سال 1307 قمری (1270 خورشیدی و 1890 میلادی) کف رواق بقعه را میپوشانید.
در آن تاریخ انجام یکسلسله تعمیراتی در بقعه ضرورت یافت و برای تأمین مخارج آن لازم دیده شد که این فرش فروخته شود.
فروش فرش با اطلاع دستگاه حاکمه وقت و از طریق حراج صورت گرفت و در آن صرافان و پولداران اردبیل نیز شرکت داشتند. وقتی قیمت پیشنهادی مشتریان به دو هزار تومان رسید صرافان و فرش فروشان اردبیل کنار کشیدند و یکنفر یهودی خریدار آن گردید .
چندی بعد آن فرش بدست نماینده تجارتخانه «زیگلر و شرکاء» در تبریز افتاد آنگاه تجارتخانه دیگری بنام» W .S .Rabinson co .«صاحب آن شد و پس از آنکه چندین دست گشت سرانجام بوسیله موزه» Sooth Kensington «بچندین هزار لیره ابتیاع گردید و امروزه متعلق به موزه» Wictoria and Albert «انگلستان است و در آن موزه بصورت یک اثر نفیس بی‌نظیر بر دیواری نصب گردیده است و سرآمد اشیاء ممتاز شرقی و اسلامی موزه نامبرده بشمار میآید .
ص: 273
تار و پود این فرش از ابریشم است. طولش تقریبا 38 ر 11 متر و عرضش 35 ر 5 متر میباشد. در هر اینچ مربع آن 325 گره خورده و مجموع گرههای آن به 32 میلیون عدد تخمین زده شده است. محل بافت آن بدرستی روشن نیست و چون در خود قالی نام «مقصود کاشانی» نوشته شده است برخی چنین میپندارند که این قالی در کاشان بافته شده است. ولی قالی‌شناسان معتقدند که نوع پشم آن از پشمهای آذربایجان است و لذا باحتمال زیاد آنرا در آذربایجان و خود اردبیل بافته‌اند. کسانی نیز محل بافت آنرا تبریز میدانند. در متن قالی این بیت از حافظ بخط زیبائی بافته شده است:
جز آستان توأم در جهان پناهی نیست‌سر مرا بجز این در پناهگاهی نیست

قالی معروف اردبیل:

در کتابهای مهمی که در سه ربع قرن اخیر درباره فرش و قالی در دنیا نوشته شده بیش از همه از قالی مسجد اردبیل و ارزش هنری و امتیازات آن ذکر گردیده است و اینک ما دو نمونه از آنها را از دو کتاب در این مجموعه میآوریم:
کتاب «قالی ایران»، که بقول مؤلفش برای نمایاندن هنر ارزنده قالیبافی ایران بطقبه جوان گردآوری شده، درباره قالی مزبور تحت عنوان «قالی مقبره شیخ صفی- الدین اردبیلی» چنین نوشته است: «در واقع این قالی جفت است و در ربع چهارم قرن نوزدهم بوسیله کمپانی زیگلر، که در تبریز نمایندگی داشت، از ایران خارج گردیده است. یکی از آن دو در سال 1893 بملکیت موزه ویکتوریا اند آلبرت لندن درآمده و دیگری که بیشتر فرسوده بود و حاشیه آن برای تعمیر قالی لندن برداشته شده از آن برادران» Duveen Broth .«میباشد.
قالی اردبیل 38 ر 11 متر درازا و 34 ر 5 متر پهنا دارد. ریز بافتست و تار و پود آن ابریشمین است. نقش ترنجی شانزده پر در وسط دارد با شانزده کلاله بیضی شکل و دو قندیل آویخته از دو طرف. باحتمال بسیار این قالیها بدستور شاه طهماسب برای
ص: 274
گسترده شدن در مقبره نیای بزرگ خاندان صفوی، که شاه اسماعیل نیز در آن بخاک رفته، بافته شده است. در بالای متن قالی، چسبیده بحاشیه، مستطیلی است که در آن بیتی از حافظ آمده است و تاریخ 946 دارد که مقارن سیزدهمین سال سلطنت شاه طهماسب میباشد.
زمینه ترنج زرد طلائی است با شاخ و برگ اسلیمی و گلهای ریز نقش آمیخته با اسلیمی‌های ماری و دهن اژدری بر گلهای سرخ و آبی. و اما رنگ خود متن لاجوردی است با شاخ و برگ درهم پیچیده زرد و سرخ و گلهای ریز بهمین دو رنگ.
نقش گل و شاخ و برگ در نهایت ظرافت است. حاشیه بزرگ عبارت است از یک رشته قابهای کشیده با نقش اسلیمی ماری و گل و برگ ریز، که یک در میان در فاصله دو قاب کوچکتر تقریبا گرد، که گلی چهار برگ در وسط دارد، قرار گرفته است.
حاشیه باریک داخلی نیز از اسلیمی‌های کوچک، که یک در میان رو بدرون و بیرون دارند، تشکیل شده است. هیچگونه نقش جاندار در این قالی نیست و زیبائی آرامش بخشی دارد که سرشار از شکوه و عظمت است» .
مؤلف این کتاب در جای دیگری مینویسد: «در برخی از قالیها نام استادکاری که قالی زیر نظر وی بافته شده و نام شهری که بدان منسوب است آمده است از جمله در قالی مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی گذشته از تاریخ 946، نام بافنده آن مقصود کاشانی ذکر شده است. اما پشم این قالی که برای گسترده شدن در اردبیل بافته شده از جنس پشم گوسفندان آذربایجان است و باحتمال بسیار این قالی کار شمال باختری ایران است نه کاشان».
کتاب دیگری بنام «تاریخ صنایع ایران» درباره نقشه‌های مختلف قالی نوشته است «مهمتر از همه طرحی است که در وسط ترنجی دارد. نمونه خیلی مشهور این قسم نقشه، قالی مسجد اردبیل است که فعلا در موزه ویکتوریا و آلبرت در لندن میباشد.
آن فرش قالی بزرگی است که طول آن یازده متر و نیم و عرض آن قدری کمتر از پنج متر و نیم است (5 ر 34 در 5 ر 17 فیت). از روی تخمین معین کرده‌اند که این قالی
ص: 275
تقریبا 32 میلیون گره دارد. دور ترنج مرکزی را نقشهای کوچکی که به گل شاه عباسی موسوم است احاطه نموده و آن عبارت از نقش مدوریا بیضی شکلی است که در وسط آن گل و دور آنرا حلقه‌ای از گل یا برگ گرفته. در هرگوشه متن قالی یکچهارم ترنج کشیده شده. یکی از خصایص این قالی بزرگ نمایش قندیل مسجد میباشد که در دو سر ترنج کشیده مثل اینکه از آن آویزان است.
متن قالی از نقش و گل و برگ پوشیده شده و آنها نقش تاک مشبک و پرکاری را با نظم کامل تشکیل میدهند. گلها با رنگهای گوناگون خود روی زمینه سورمه‌ای رنگ برجسته بنظر میآید. رنگ قرمز که با زمینه سورمه‌ای تباین دارد زیاد شفاف نیست و مایل برنگ قندیل است. رنگ سبز نیز در این نقشه از رنگهای برجسته است. اردبیل در گذرگاه تاریخ ؛ ج‌2 ؛ ص275
حاشیه قالی نقشهائی تعبیه شده است که بین آنها گل شاه عباسی میباشد.
مسئله قابل توجه آنکه نقش حاشیه این قالی روی کاشی‌های دیوار صحن مسجد اردبیل دیده میشود. در حاشیه این قالی اسم مقصود کاشانی برده شده است ولی معلوم نیست که این شخص سازنده و بافنده قالی بوده یا تقدیم‌کننده آن. تاریخ این قالی برطبق این نوشته 946 هجری (1536 میلادی) است. این قالی از شاهکارهای صنعت زمان شاه طهماسب میباشد و تصور میشود که در تبریز بافته شده باشد زیرا جنس پشم آن این مطلب را تأیید مینماید».
مؤلف این کتاب در جای دیگر مینویسد «در قسمت داخلی گنبد مسجد شیخ لطف اللّه (اصفهان) در وسط ستاره بزرگ چند پره‌ای برنگ طلا است که با نقش تا مانند ترنجهای قالی مسجد اردبیل پوشیده شده».
سالخوردگان اردبیل بنقل از گذشتگان خود میگویند که نقش زیبا و در عین حال بسیار موقر آن قالی، با رنگ و روغن طوری با مهارت و دقت بر سقف اولیه رواق نقاشی شده بود که آدمی تصور میکرد هریک از اصل و تصویر عکسی است از دیگری که بر صفحه آینه‌ای ظاهر شده است. افسوس که آن سقف نیز در همان
ص: 276
ایام خروج قالی از ایران فرو ریخته و آن نقش و نگار مقارن با خود قالی از بین رفته است تا خاطره آن فرش گرانبها، که مقدر بوده است از این آستانه بدررود، از یادها برود و یاد قالی و تصویر آن نیز در صفحه ذهن آیندگان این شهر فراموش گردد. عکس این قالی و سرگذشت آن در مجموعه‌ای بنام» W .Griggs Asian Carpet Desings «چاپ شده است.

فرشهای معروف دیگر بقعه:

بقعه شیخ صفی الدین تنها این قالی گرانبها را نداشته است بلکه تعداد زیادی قالی و قالیچه‌های ممتاز دیگر نیز در آستانه بوده است و بعضی از آنها بنظر فرش‌شناسان جهان از بهترین نوع آن بشمار میآید. مثلا قالی نقش حیوان، که از بهترین قالیهای قدیمی جهان و متعلق ببقعه شیخ صفی الدین بوده است، اکنون در موزه «متروپولیتان نیویورک» میباشد و مؤلف کتاب تاریخ صنایع ایران آنرا از قالیهای مشهور نقش حیوان قلمداد مینماید. کتاب قالی ایران در مورد یکی دیگر از فرشهای بی‌نظیر بقعه اردبیل چنین مینویسد:
«قالی موزه ایران باستان- تهران: قالی نسبتا کوچکی است بابعاد 62 ر 1* 27 ر 2 متر و رویهم فرسوده است. اما نقشی بسیار زیبا و رنگ‌آمیزی بس شادابی دارد. در متنی سفید یا نخودی بسیار روشن، ترنجی هشت گوش و کنگره‌دار برنگ سیاه نهاده است که گوئی برکه‌ای است و مرغابیان کوچک و بزرگ در میان شاخ و برگ نازک و گلهای ریز زرد و قهوه‌ای و آجری و لاجوردی در آن شناورند.
چهار درخت با ساقه‌های سیاه باریک و مواج از دو کناره عرضی برکه، در دو جهة بالا و پائین سر بر آورده چهار درخت دیگر نیز با ساقه سفید بفاصله کمی از آنها شاخ و برگ گسترده و درهم فرو رفته‌اند و از تضاد رنگی این درختان، که میوه‌های انار گونه و فراوانی بر آنها دیده میشود، چشم‌انداز عمیقتری بدست میآید و تذروها و طوطی‌هائی برنگهای دل‌انگیز بر شاخه‌ها نشسته یا بپرواز درآمده‌اند. در پای درختان آهوان سرگرم چریدن و دویدن‌اند.
حاشیه از قابهائی با متن سرخ و شعری نوشته برنگ زرد تشکیل شده است.
در فاصله آنها قابهای کوچکتری گرد کنگره‌دار نهاده است که چهار گل ختائی درون
ص: 277
هریک از آنها دیده میشود. حاشیه باریک داخلی سیاه است و شاخه‌های مارپیچ با گلهای ریز زرد و سرخ در آن میدود. قالی ابریشمین است و در حدود چهل سال پیش از مقبره شیخ صفی الدین بتهران آورده شده است ».
شرح این قالی در تاریخ صنایع ایران چنین آمده است: «در موزه ملی تهران قالی ابریشمی سفید بسیار عالی است که ترنج آن سیاه‌رنگ میباشد. روی این زمینه روشن درختان انار برنگ سیاه و سفید است. آهوئی برنگ قهوه‌ای روشن که بسیار دقیق کشیده شده مختصر تباینی با زمینه کرم‌رنگ یا برنگ عاج دارد. پرندگان مختلف قشنگی در میان شاخهای درختان نقش شده است.
این قالی قشنگ بعقیده پروفسور پوپ در ربع سوم قرن دهم هجری (ربع آخر قرن 16 میلادی) بافته شده و سابقا در مقبره اردبیل بوده است. قالی نامبرده ببزرگی قالیهائیکه شرح دادیم نیست و قالیهای این دوره را بقالیچه‌های عصر بعد مربوط میسازد».
همین کتاب در صفحه 189 مینویسد که «یکی از قالیهای مشهور نقش حیوان که اکنون در موزه متروپلیتان نیویورک است در مقبره شیخ صفی الدین بوده است».
در سال 1314 خورشیدی هنگام نقل اشیاء بقعه شیخ صفی بتهران دوازده قالیچه گرانبها نیز جزو آنها بتهران حمل گردید. کسانی که در اردبیل آنها را دیده‌اند از نفاست و زیبائی آنها بسیار تعریف میکنند و دو قطعه از آنها را که دو رویه بافته شده بوده است، سرآمد قالیهای بقعه میدانند.
برخی از قالیچه‌ها و فرشهای بقعه مثل اشیاء دیگر آن در طول تاریخ بوسیله اشخاص برده شده و دیگر بآستانه برنگشته است. این اشخاص، چنانکه در جای دیگر نیز گفته‌ایم، بعضی حکام و امرائی بوده‌اند که بزور در آنها تصرفاتی کرده‌اند و بعضی دیگر از روی خیرخواهی درصدد محافظت از آنها برآمده فرش و اشیاء دیگری را بخانه خود یا جاهای دیگر برده‌اند تا از دسترس کسانی از دسته اول خارج سازند ولی بعدها خود یا کسان آنها طمع در آن اشیاء بسته و دیگر بآستانه عودت نداده‌اند بدون آنکه خیری از آنها ببرند.
ص: 278
تغییرات در اموال و اشیاء بقعه گاهی نیز بمنظور تأمین امکانات بهتر مثل تعمیر یا تبدیل با حسن صورت گرفته و مثلا برای آنکه مرمتی در خود بقعه بعمل آمد یا فرش کهنه‌ای بکلی از حیز انتفاع نیفتد آنرا فروخته فرش تازه‌ای خریداری کرده‌اند.
تصرف در این قبیل اموال عمومی اختصاص باین بقعه و انحصار بدین شهر ندارد بلکه در اماکن متبرکه و شهرهای دیگر نیز با شدت و ضعف و کیفیتهای متفاوتی بنظر میرسد و نمونه‌های قابل ملاحظه آنها اموال منقول وقف بر بقاع متبرکه و مساجد میباشد.
خوانندگان مطلع میدانند که شیعیان ایران با بذل مال و اهدای اشیاء، بقصد تقرب بخدا، پیوسته مساجد و معابد و مزارات متبرکه را بصورت زیبائی آباد کرده نگهداری مینمایند و از طریق وقف و نذر و نظایر آنها اموال منقولی مثل فرش، چلچراغ، سماور، طشت، علم و قندیل و غیره برای آنها فراهم میسازند. این اموال معمولا صورت و سیاهه‌ای ندارد و در تحویل خدام مساجد و متصدیان بقاع و مزارات میباشد و از اینرو همواره در مظان حیف و میل و کسر و اتلاف قرار میگیرد. در حالیکه گاهی بعضی اشیاء گرانبهائی نیز ممکن است در بین آنها باشد.
در دوران خدمت نگارنده در معاونت اوقاف کشور، ادارات اوقاف ولایات دستور یافتند که دفاتری برای این اموال در مساجد و اماکن متبرکه فراهم آورند و صورت مشخصات آنها را در آن دفاتر ثبت کنند و بهیئت امنائی، که با انتخاب اهل محل و احکام رسمی اوقاف، برای هریک از آنها تعیین میشوند، بسپارند و نسخه‌ای نیز در ادارات اوقاف نگهدارند و هرگونه نقل و انتقالات و تعویض و تغییر اموال را در آنها منعکس سازند.
این کار در مورد مزارات متبرکه با وضع مناسبی اجرا شد اما درباره مساجد، مؤمنین عکس العمل نامساعدی نشان دادند و از آنجا که هرآینه نسبت بعمال دولت اعتماد کافی نداشته‌اند صورت‌برداری اموال را مقدمه‌ای برای تصرف دولت در آنها پنداشتند.
در نتیجه با تبانی همدیگر هرکسی فرشی، سماوری، چراغی و ... را از آن
ص: 279
خود معرفی نموده چنین گفتند که آنها مال شخص آنان است و برای رفع نیاز مردم تبرعا آنها را بمسجد آورده‌اند و برای آنکه صورت‌برداری نشود اموال مذکور را بخانه- های خود بردند و بدینطریق، لاعن شعور، آنها را در معرض حیف و میل قرار دادند و از این رهگذر امکان اتلاف اشیائی مثل فرشهای کهنه، قندیل، شمعدان، شمایلهای نقاشی شده قدیمی، چراغها، بیرقها، پارچه‌ها و ظروف را، که ظاهرا رنگ و رو رفته و کم‌بها میباشند، ولی بر اثر ارزش و قیمت زیادی مشتریان بیشتری از غیر مسلمانان پیدا کرده‌اند، از راه سرقت یا کلاهبرداری بعناوین تبدیل با حسن و غیره فراهم ساختند.
باری بقعه شیخ صفی الدین، که روزگاری صاحب غنی‌ترین گنجینه هنری ایران، بویژه از حیث اشیاء کمیاب و منحصر بفرد بود، بمرور ایام همه را از دست داد و اکنون جز چند ظرف شکسته، تعدادی رحل، جلدهای سوخته ولی گرانبهای قرآن، مجلداتی از قرآنهای خطی قابل توجه که در قروق سوم و چهارم تا هفتم و دهم هجری نوشته شده است و برخی مسینه آلات چیز قابل ملاحظه‌ای ندارد.
با اینحال میتوان با آن اشیاء و مقداری صورتحساب مربوط با طعامهای سالهای 1020 قمری و بعد از آن، و قبالجاتی که در موقع خرید املاک مربوط ببقعه و در قرون هشتم و نهم و دهم تحریر یافته است، موزه کوچکی ترتیب داد و در آن موزه چوب بیرق شاه اسماعیل را، که از نی است و زمانی پرچم پر افتخار ایران در بالای آن، بدست آن شاه جوان، در اهتزاز بود و در جنگها برای ایران عزیز عزت و افتخار میآفرید؛ همچنین سر آهنی و کتیبه‌دار آن علم، و سجاده نمدی منتسب بمشایخ صفوی با کتیبه آیت الکرسی، شمعدانها و اشیاء کهنه و از نظر افتاده دیگری را، که امروزه بوضع پراکنده و بی‌سامانی در چینی‌خانه و جاهای دیگر بقعه افتاده است، گرد آورده آنها را در معرض تماشای زائران ایرانی و جهانگردان خارجی قرار داد و مختصری از عظمت و افتخارات گذشته را در ذهن آنها متداعی ساخت.
کاش موجباتی فراهم میشد و اینبار از قول شاه عباس بزرگ، مؤسس موزه
ص: 280
ارزنده و کم‌نظیر بقعه شیخ صفی الدین، از شاهنشاه ایران تمنی میگشت که اشیاء برده شده از این بقعه را باردبیل بازگردانند و موزه زیبای این بنای تاریخی را از نو احیا فرمایند.

شهیدگاه:

تالار چینی‌خانه از سمت شمال و شرق و جنوب بمحوطه‌ای محدود است که آنرا شهیدگاه میخوانند. این محوطه قبرستان وسیعی است که از قدیم الایام باقی مانده است. گرچه تاریخ ایجاد آن بدرستی روشن نیست ولی با بررسی در گذشته اردبیل چنین پیداست که هنگام درگذشت شیخ صفی الدین این قسمت در کنار دروازه شهر، بنام دروازه اسفریس، قرار داشته و اول بار کسانی از مریدان او در این نقطه، که در جوار قبر شیخ بود، بخاک سپرده شده‌اند.
قرائن نشان میدهد که شهیدگاه از زمان شاه اسماعیل اول بدین نام نامیده شده است زیرا در سال 915 هجری که او از جنگ شیروان برمیگشت جنازه پدرش را با جسد کسانی از بزرگان، که در رکاب پدرش سلطان حیدر، و نیز در خدمت خود وی در آن جنگها شربت شهادت نوشیده بودند، باردبیل انتقال داد. پدرش، چنانکه گفته شد، در کنار قبر شیخ صفی الدین و شهدای دیگر در آن قبرستان دفن گردیدند و از آنزمان قبرستان مذکور شهیدگاه خوانده شد.
در عهد سلاطین صفوی شهیدگاه اهمیت زیادی یافت و محل دفن سرداران و شخصیتهای بزرگ سپاهی گردید. امروز نمیتوان بدرستی هویت آنها را معرفی نمود زیرا سنگهائی که از مرمر و یا خارای سیاه بر روی قبرها گذاشته شده و تا چهل سال پیش باقی بود نام و عناوین صاحبان قبرها را در خود داشت و بهترین سند برای معرفی آنها بشمار میآمد.
لیکن هنگام ساختمان سربازخانه جدید اردبیل، که در کنار شهر و بر سر راه تبریز احداث گردید، این سنگها توأم با سنگهای قبرستانهای دیگر شکسته شده در پی‌های بنای آن بکار رفت. کسانی که بدین کار مأموریت داشتند، بدون در نظر گرفتن اهمیت تاریخی سنگهای شهیدگاه، آنها را با پتک و دیلم نادانی خرد کردند و یاد آن سرداران دلاور را، که فداکاریهای هریک از آنها در راه استقلال و عظمت ایران، چه بسا که باندازه یک قلعه و سربازخانه ارزش داشت، برای همیشه از صفحه خاطرها، محو ساختند.
ص: 281
این سنگها علی العموم بشکل مکعب مستطیل و غالبا نزدیک بدومتر طول داشتند و در پنج سطح مستطیل شکل آنها گل و بوته‌های بسیار زیبائی حجاری شده در دور تا دور سطح جانبی آنها سوره‌ها و آیاتی از قرآن مجید بخط برجسته کم‌نظیری نقر شده بود.
نام صاحب قبر نیز در قسمت بالای گل و بوته‌های سطح فوقانی با رعایت اصول هنری قابل ملاحظه‌ای نوشته شده تاریخ درگذشت و عناوین او باختصار در آن متن بچشم میخورد. گاهی نیز در سنگ قبر بزرگان، در حاشیه هریک از سطوح، اشعاری بزبان فارسی درباره بیوفائی دنیا و تنبه آیندگان حک یافته بود.
این سنگها، صرفنظر از اهمیت تاریخی، از حیث هنر خطاطی و سنگ تراشی و نقاشی نیز کم‌نظیر بودند و در صورت بقا گنجینه بزرگی را از این جهت تشکیل میدادند ولی چنانکه گفتیم کلا با پتک و دیلم شکسته شدند و در پی‌های بناها بکار رفتند.
شش قطعه از آنها که بمحل نارین قلعه حمل شده بود در آنجا باقی بود. بعد از شهریور 1320 و پس از اشغال اردبیل بوسیله سپاه سرخ شوروی آنها نیز خرد شده از بین رفتند.
شهیدگاه از زمان پیدایش خود دیوار و حصار زیبائی داشته است و بنا بنوشته سلسلة النسب صفویه در اوایل سلطنت شاه عباس بزرگ قسمتی از آن ریخته ولی شیخ ابدال نامی که در آنعهد متولی بقعه بوده است، آنرا مرمت نموده است.
این حصار از آن تاریخ‌گاه‌وبیگاه خراب و باز تعمیر گشته است ولی در اواخر سلطنت قاجاریان شکست عظیمی در آن ایجاد شده و عرصه آن بمرور ایام مورد تجاوز بعضی از همسایه‌های مجاور قرار گرفته است. بعدها هم با احداث راهرو در سه طرف آن و نیز در سال 1327 خورشیدی با بنای دبستانی بنام صفویه در سمت شمال، محوطه آن کوچکتر گشته و باقیمانده آن امروزه با دیواری که برگرد آن کشیده شده است محیط بالنسبه کوچکتری را نشان میدهد.
با توجه باهمیت تاریخی شهیدگاه حق اینست که طرح آبرومندی برای این محوطه
ص: 282
تهیه گردد و با اجرای آن، خاطره کسانی که در راه کسب عظمت و تأمین وحدت سیاسی و جغرافیائی ایران عزیز جان فدا کرده‌اند، زنده نگه داشته شود و نیز این مکان مقدس تاریخی از وضع نامطلوب کنونی رهائی یابد. در سال 1328 هنگامیکه نگارنده در اداره فرهنگ اردبیل خدمت داشت طرحی بدینمنظور تهیه نمود تا بیاد بود همه آن سرداران و دلاوران مقبره زیبائی در وسط محوطه بوجود آورد و باقی قبرستان را که بصورت زمین مسطح و زباله‌دانی در آمده بود با سبزه‌کاری و گلکاری بباغچه تمیزی مبدل سازد.
حیف که امکانات مالی برای اجرای آن فراهم نگردید و از این کار نیک جز اشاره‌ای در نشریه فرهنگ اردبیل اثری بوجود نیامد.

مسجد جنت‌سرا:

در سمت شمال شرقی صحن اصلی بقعه مسجد بزرگی است که بنام جنت‌سرا معروف است. این مسجد بشکل هشت ضلعی منتظم، بقطر تقریبی 21 متر است و امروزه شانزده ستون چوبی سقف پوسیده و درهم ریخته آنرا نگهداری میکنند.
جنت‌سرا یادگار دوران سلطنت شاه طهماسب اول است و همزمان با ساختمان رواق بقعه بنا گردیده است. در کتابهای تاریخ بزحمت میتوان تاریخ بنای آنرا بدست آورد ولی با مطالعه «صریح الملک» عبدی بیگ میتوان احداث آنرا بین سالهای 943 تا 947 هجری قمری دانست.
ما بکتاب صریح الملک قبلا اشاره کرده گفته‌ایم کتابی است که «زین العابدین ولد عبد المؤمن بن صدر الدین محمد بن ناصر الدین احمد القوامی الشیرازی» معروف
ص: 283
به «عبدی بیگ» درباره موقوفات بقعه شیخ صفی الدین نوشته است. در تاریخی که ما این کتاب را جمع‌آوری میکنیم یک نسخه خطی از آن در کتابخانه ملی تهران موجود میباشد. عبدی بیگ در جائی از آن کتاب مینویسد که خانه خواجه خان و غیره بموجب قباله مورخ شهر جمادی الاول سنه ثلث و اربعین و تسعمائه (یعنی 943) بمبلغ دوازده تومان جهة گنبد جنت‌سرا و توابع خریداری شده است و در جای دیگر نقل میکند که خانه سید قاسم بن سید محمود گرمرودی در سال 946 بمبلغ دوازده هزار دینار برای باغچه جنت‌سرا ابتیاع گردیده است. خانه ورثه شیخ طاهر سفره‌چی آستانه نیز در تاریخ جمادی الاول 947 بمبلغ دو تومان و چهار هزار دینار برای توابع جنت‌سرا خریده شده است.
این مسجد از شاهکارهای معماری ایران در قرن دهم هجری بوده است زیرا سقف وسیع آنرا گنبدی تشکیل میداده که با مهارت و زیبائی کامل بر بالای آن ساخته بودند و از حیث تزیینات داخلی هم نمونه‌ای از هنر گچ‌بری و کاشی‌کاری بشمار میآمده است. جهانگردان خارجی که در زمان آبادی آنرا دیده‌اند از عظمت گنبد و زیبائیهای آن در شگفت مانده تحسین زیادی کرده‌اند.
آدام اوله آریوس، که شرح مسافرت او را باردبیل در جلد اول این کتاب بتفصیل آورده‌ایم، در سفرنامه خود مینویسد:
«... از یک راهروی دست راستی بتالاری رسیدیم که شبیه بکلیسائی بود با نقش و نگارهای طلائی. نخستین اندیشه ما این بود که این طاقهای وسیع و بدون ستون را چه چیزی نگه داشته است؟! ... از طاقها تزیینات زیادی که پله مانند بود معلق بود . این تالار را جنت‌سرا میگفتند ..».
این گنبد زیبا بعدها بر اثر زلزله منهدم گشته و سقف چوبی فعلی، که تأسفا آنهم در حال انهدام است، بجای آن گنبد عالی احداث گردیده است. دیوارهای مسجد آجری است ولی از داخل آنرا با گچ سفید کرده‌اند. در ضلع شمال شرقی مسجد
ص: 284
ایوانی است که طاق ضربی دارد و با شاه‌نشینی که در ضلع جنوب غربی مسجد ساخته شده قرینه میباشد. با این تفاوت که ایوان شاه‌نشین با پنجره مشبک بزرگی، که قبلا از آن یاد کرده‌ایم، بصحن اصلی بقعه مربوط است در حالیکه ایوان مقابل با دیواری از شهیدگاه جدا گشته است، بین ایوان و شبستان مسجد پنجره قدیمی زیبائی است که بعلت عدم مراقبت و گرد گرفتگی تهدید میشود.
علاوه بر این پنجره منبر بسیار قدیمی و با ارزشی نیز در آن مسجد است که بعلت ریزش سقف در معرض تلف میباشد. این منبر گویا در داخل مسجد ساخته شده است زیرا بیرون بردن آن از در و پنجره، بعلت بزرگی این و عدم گنجایش آنها، میسر نیست. در حال حاضر چون اداره باستانشناسی با شکافتن موقتی دیوار کنار یکی از درها موافقت ندارد بیم آن میرود که با افتادن تیرهای پوسیده سقف بلند مسجد این منبر تاریخی نیز شکسته شده از بین برود.
قبل از آنکه چینی‌خانه بسال 1057 ساخته شود مسجد جنت‌سرا محل نگهداری کتابها و اشیاء دیگر بقعه بود ولی پس از احداث آن بنا اشیاء مذکور را بدانجا انتقال دادند و مسجد را برای استفاده در امور دینی آماده ساختند. این مسجد تا چندی پیش دایر بوده ولی کم‌کم بعلت پوسیدگی و ریزش بعضی از تیرهای سقف استفاده از آن منتفی شده و امروزه سقف آن بکلی از حیز انتفاع افتاده است.
چنانکه قبلا هم اشاره کرده‌ایم در سمت شمالی ایوان جنوب غربی جنت‌سرا دری بدالان باریکی باز میشود و در ورودی مسجد در این دالان است.
در دیوارهای داخلی مسجد نیز چندین در است که بطور قرینه احداث گردیده بعضی بمحوطه پشت مسجد، یعنی شهیدگاه، و برخی براهروها باز میشود.
طاقهای بالای این درها در قدیم با کاشی معرق مزین بوده ولی بمرور ایام از بین رفته است و باقیمانده مختصر آن نمونه‌ای از ظرافت و رنگ‌آمیزی صنعت کاشی‌سازی در تاریخ ایجاد آن بنا میباشد. طاق اصلی مسجد و قسمتی از بالای دیوار با نقشهای طلائین دوران صفویه منقوش بوده است ولی امروز از آنها نیز اثری نیست.
ص: 285
بنظر میرسد که عامل مهم تعمیر و نگهداری این مسجد و بقعه و متعلقات آن موقوفات وسیع آستانه شیخ صفی الدین بوده است و از درآمد آنها این قبیل کارهای ضروری صورت میگرفته است لیکن از زمانی که دست تطاول یغماگران و کسانی که در عهد ما عنوان «موقوفه‌خواران» بخود گرفته‌اند بر آنها باز شده این رشته درآمد کم‌کم قطع گردیده و این آثار تاریخی دستخوش خرابی و انهدام گشته است.

موقوفات آستانه شیخ صفی الدین:

حال که صحبت از موقوفات شیخ صفی الدین بمیان آمده بهتر است اشاره‌ای بکتاب صریح الملک عبدی بیگ نمائیم. آن نسخه خطی از این کتاب که گفتیم در کتابخانه ملی تهران موجود است در کاغذ سمرقندی و بقطع نیم ورقی با خط زیبائی نوشته شده و حاوی 391 صفحه است و صورت موقوفات آن بقعه را بتفصیل در خود ثبت کرده است.
قبل از آنکه بمطالب آن کتاب اشاره کنیم برای اطلاع آندسته از خوانندگان ارجمند که در باب وقف مطالعاتی ندارند یادآور میشویم که وقف عبارت از آنست که شخصی اصل مالی را که مالک آن است برای مدتی، یا برای همیشه، حبس کند و درآمد آنرا برای مصارف معین اختصاص دهد و از این نقطه نظر است که فقهای اسلام آنرا به «حبس الاصل و سبل الثمره» تعریف کرده‌اند و قانون مدنی ایران نیز این تعریف را قبول نموده در ماده 55 گفته است «وقف عبارت است از حبس عین مال و تسبیل منافع آن».
براساس این تعریف عین موقوفه قابل فروش و بخشش و رهن گذاشتن نیست و فقط منافع آن باید بنحویکه واقف معین کرده است بمصرف برسد.
وقف بدین شکل یکی از بهترین نهادهای اسلام است و از ارزنده‌ترین منابعی بوده است که در جامعه ایران بعد از اسلام، برای خیرات و مبرات بوجود آمده و کلیه خدمات اجتماعی جوامع گذشته این کشور را عهده‌دار بوده است. آنهمه مساجد مدارس، شفاخانه‌ها، آب‌انبارها، کاروانسراهای بین راههای صعب العبور قدیم، پلها و نظایر آنها، که تعداد آنها در کنار و گوشه این مملکت بی‌شمار است، عموما
ص: 286
از طریق وقف و برای رفع احتیاجات عمومی بوجود آمده و افراد نیکوکار برمبنای اعتقادات دینی آنها را ذخیره‌ای برای «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» ، قرار داده‌اند.
امروزه سازمانهای گوناگونی برای انجام این قبیل خدمات عمومی بوجود آمده و هریک با تشکیلات وسیع و عریضی قسمتی از آنها را بعهده گرفته است ولی در طول زمانی متجاوز از هزار سال تنها وقف بوده است که متناسب با امکانات زمان و مکان این‌گونه خدمات را ببهترین وجهی انجام میداده است.
عطوفت انسانی درباره خدمت بمردم از طریق وقف در ایران تا آنجا پیش رفته که مثلا واقفی خجلت و شرمساری دختربچه ده‌نشینی را، که هنگام آوردن آب از چشمه، پایش لغزیده کوزه‌اش بشکند، تحمل نکرده ملک خود را وقف بر آن نموده است که از درآمد آن، کوزه‌ای برای او بخرند و بدینطریق روح معصوم او را از سرزنش پدر و مادر و سرشکستگی و خفت نجات دهند و امروز که ما در قرن مشعشع تمدن ماشینی زندگی میکنیم از نظایر چنین عواطف لطیف نشانه‌ای نمی‌بینیم.
آثار خیری که مردم از وقف میدیدند و آرامش خاطری که از این طریق مییافتند متمکنین را بیش از پیش بتوسعه آن تشویق میکرد و گاهی اتفاق میافتاد که بیشتر ثروت غیر منقول منطقه‌ای بصورت وقف در میآمد و از صورت مالکیت خصوصی بشکل ملک عمومی مبدل میگشت. چیزی که امروزه در دنیا احزاب و جماعاتی بنام سوسیالیزم از آن طرفداری میکنند.
در یکی از وقفنامه‌های موجود در ایران این جمله بچشم خورده است که وقتی والی اصفهان خواست از مال حلال خود دیهی در آن منطقه خریده وقف نماید در تمام آنسامان قریه‌ای که وقف نباشد نیافتند و سرانجام آرزوی حضرت والا را با خریدن و وقف کردن قریه‌ای در اراک تحقق دادند.
مطالعه در تاریخ اینقبیل امور نشان میدهد که گویا خیر و شر نیز در ایران دوره های متناوبی داشته و اوج و حضیض‌هائی پیدا کرده است. زمانی خیرات بقدری
ص: 287
مورد علاقه بوده است که بیشتر مستغلات و قراء اردبیل بصورت موقوفه درآمده یا در اصفهان دیهی که موقوفه نباشد پیدا نشده است. روزگاری نیز پیش آمده است که از آنهمه موقوفات اردبیل نشانی باقی نمانده و در اصفهان نیز مزرعه‌ای که موقوفه باشد ناپیدا شده است.
موقوفه‌سازی و موقوفه‌خواری اگر برای خود تاریخ مستقل و تحقیق شده‌ای پیدا کند بخوبی نشان خواهد داد که از بدو پیدایش موقوفه این کار چندین بار تکرار شده و اختصاص و انحصار باردبیل و اصفهان، که بعنوان مثال از آنها نام بردیم، نداشته است. شرکت در اینقبیل امور خیر، از تهیه فرش مساجد تا خریدن یک چراغ و آبخوری بیک سقاخانه و یا مزار متبرکه، در یک دوره بهترین کار و برجسته‌ترین آرزوی هر فردی را تشکیل میداد و امروزه دزدیدن چراغ و فرش، کندن درهای قدیمی بقاع متبرکه، سرقت اموال مزارات مقدسه و حتی قرآنهای گرانبهای آستانقدس رضوی هم، نوعی آرزو و علاقه افرادی میگردد. و عجب آنکه ایجادکنندگان این علائق و آرزوها نیز غالبا پیروان حضرت موسی (ع) اند که، برای دست یافتن ببهای زیادی که این اشیاء قدیمی پیدا کرده‌اند، افراد نابخردی را تطمیع و بدینکارها وادار مینمایند.
درست معلوم نیست که تجاوز بموقوفات وسیع ایران در عهد چه کسانی صورت گرفته، و یا ما بر آنها آگاهی نداریم. فقط از متأخران نام نادر را بسیار شنیده‌ایم که در صدد انقراض این منابع خیر برآمد ولی برای اجرای آن منظور عمری نیافت. هرچه هست اینست که آنهمه رقبات و املاک بتدریج بملکیت اشخاص درآمده و امروزه آثار ناچیزی از آنها بچشم میخورد.
باری بموجب آماری که عبدی بیگ در 391 صفحه صریح الملک داده است موقوفات شیخ صفی الدین و املاک خانواده وی در تاریخ تنظیم آن کتاب بالغ بر صدها دکان، خانه، کاروانسرا، حمام و قریه، اعم از ششدانگ یا کمتر از آن، در تبریز و اردبیل و جاهای دیگر بوده است و از شناخته‌ترین آنها در اردبیل قراء «گورادیل» «آلغر»، «نوه‌دیه»، «کلخوران شیخ»، «کلخوران ویند»، «کناس»، «میرنی» و
ص: 288
«خانقاه» هستند که همه آنها قبل از اجرای قانون اصلاحات ارضی در ملکیت اشخاص بوده است.
موقوفات بقعه شیخ صفی الدین در تاریخ تنظیم این کتاب منحصر به شش باب دکان است که اجاره سالانه آنها رویهم 1620 تومان است و اداره اوقاف نیز بابت کرایه اطاقهای بالای این دکانها در سال 4200 تومان بموقوفه میپردازد. بعبارت بهتر از آنهمه موقوفات بقعه فقط شش دکان و چند اطاق بالای آنها، در قسمت شمالی صحن بزرگ شیخ صفی، باقی مانده است که جمع درآمد سالانه آنها 5820 تومان میباشد.
باری صریح الملک عبدی بیک، علاوه بر ذکر موقوفات بقعه شیخ صفی، ما را با نام قدیمی بعضی از نقاط اطراف اردبیل آشنا میسازد و از وجود قسمت اعظم قراء و آبادیهای کنونی در پنج و شش قرن پیش خبر میدهد، همچنین از تغییر نام برخی از آنها حکایت میکند یا از امکنه‌ای نام میبرد که امروزه، بعلت تغییر نام یا انهدام و از بین رفتن، شناختن آنها متعذر میباشد.
نگارنده متأسف است که مجالی برای تحقیق و تطبیق آنها با محلهای کنونی نیافت و مثلا ندانست «منادی‌گاه» کدام محله و چه قسمتی از شهر بوده است یا چگونه نام قریه «اهدیزج» به «گوره‌دول» مبدل گشته است. بدیهی است که جوانان دانشمند شهر ما در آینده اینگونه زوایای تاریک را روشن و تاریخ این خطه باستانی را از این جهات کاملتر خواهند ساخت.

احترام بقعه شیخ صفی و موقعیت اجتماعی آن:

شیخ صفی در دوران حیات خود مورد احترام کامل جامعه بود و صرفنظر از صوفیان صافی عقیدت، عامه مردم نیز او را محترم میداشتند و چنانکه در جلد اول گفته‌ایم دستگاه اداری کشور، حتی صدر اعظم و سلطان وقت هم مقام معنوی و اجتماعی بزرگی برای او قائل بودند. مؤلف «حدائق الطرائق» از کتاب «اصول الفصول» نقل میکند که سلطانمحمد الجایتو (خدابنده) وقتی از بنای شهر سلطانیه فارغ شد
ص: 289
مشایخ و فضلا و علمای ایران را دعوت کرد و ضیافتی ترتیب داد.
در سر سفره شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانی در طرفین سلطان نشسته بودند. شیخ صفی غذا نخورد ولی علاء الدوله طعام صرف کرد.
سلطانمحمد از شیخ صفی الدین سبب غذا نخوردن پرسید و گفت اگر طعام ما حرام بود چرا شیخ رکن الدین خوردند؟ شیخ صفی گفت که شیخ رکن الدین بحرند و بحر بملاقات هیچ چیز از بحریت نمی‌افتد.
شیخ رکن الدین هم گفت که شیخ صفی بمنزله شاهبازند و شاهباز بهر طعمه میل نمیفرماید. سلطان را هردو جواب پسندیده افتاد و عذرها خواست.
احترام او بعد از مرگ نیز باقی ماند و مدفنش مزار اهل دل و ارباب صفا گردید.
بعضی چنین می‌پندارند که این قدر و منزلت را سلاطین صفوی برای جد خود فراهم کردند و بقعه او را زیارتگاه خاص و عام قرار دادند ولی در مدت یکصد و هفتاد سالی که از زمان مرگ او تا ظهور شاه اسماعیل صفوی طول کشید مقام معنوی شیخ مورد احترام بود و حتی قسی القلب‌ترین مهاجمان ایران، یعنی امیر تیمور گورکان، نیز بدو ارادت میورزید. این متن تاریخ است که امیر تیمور بر اثر عقیدتی که بر شیخ صفی الدین داشت اردبیل را دار الامان قرار داد و شاه عباس بزرگ در اواخر شعبان 1014 هجری قمری فرمان مخصوص صادر کرد که «چون اردبیل از زمان امیر تیمور گورکان دار الامان بوده است همچنان باید که هیچکس مزاحم دیگری نشود مگر اینکه حقی شرعی نزد وی داشته باشد و در اینصورت نیز باید که با مدارا و سازش احقاق حق کند» .
فرزندان مقتدر شیخ در تکمیل این احترام کوشیدند و این بقعه را تالی مرتبه عتبات مقدسه قرار دادند. مؤلف تاریخ زندگانی شاه عباس اول مینویسد «با اینکه مردم ایران قبل از شیخ صفی الدین و حتی در زمان وی نیز سنی و پیرو مذهب شافعی بودند این شهر پس از مرگ او، مخصوصا از زمان سلطان جنید جد شاه اسماعیل اول، در شمار شهرهای محترم و مقدس شیعیان مانند مکه، نجف و مشهد و کربلا درآمد و از تمام مزایا و مختصات دینی اینگونه شهرها بهره‌مند شد. شهر اردبیل زیارتگاه
ص: 290
سلاطین صفوی و مریدان و معتقدان شیعی مذهب آن سلسله مخصوصا طوایف قزلباش گردید. پادشاهان صفوی همه ساله چندین بار برای زیارت مزار جد بزرگ خویش بدین شهر میرفتند و در آنجا فقیران و بینوایان را اطعام میکردند». بخاطر احترام این بقعه سلاطین صفوی منهیات شرعی را در این شهر ممنوع داشتند و در این راه تا آنجا افکار را آماده ساختند که بقول تاورنیه ایرانیان معتقد شدند که «هیچ گناهی برتر از آشکارا شراب نوشیدن در اردبیل نیست ...».
زیارت قبر شیخ مختص اهالی اردبیل یا دوستداران ایرانی او نبوده بلکه از کشورهای دیگر نیز زائران زیادی داشت. تاریخ مینویسد که در عهد شاه اسماعیل اول دولت عثمانی بمقتضیات سیاسی مانع مسافرت اینعده باردبیل شدند. شاه اسماعیل نامه‌ای به بایزید دوم نوشت و درخواست کرد که بحکام عثمانی دستور دهد کسانی را که در ولایات برای زیارت قبر شیخ صفی باردبیل میآیند آزاد گذارده مانع نشوند.
بایزید در جواب نوشت که «اگر موقتا بیایند و برگردند کسی مانع زیارت آنان نخواهد بود ...».
حرمت بقعه شیخ، از حیث بست بودن، تا اواخر حکومت قاجار حفظ میشد و پناهندگان بدان، از تعدی و تجاوز مصون میبودند.
از سنتهای اروپائیان در قرون گذشته یکی این بود که اگر مورد تهمت و افترا قرار میگرفتند با مفتری «دوئل» میکردند و با شمشیر بجان هم میافتادند تا یکی تسلیم یا کشته شود و حقانیت دیگری ثابت گردد. در اردبیل این کار بصورت سوگند، آنهم در مقبره شیخ صفی الدین صورت میگرفت و مدعی و مدعی علیه وضو گرفته در آن بقعه بقرآن کریم سوگند میخوردند. اما این کار بندرت اتفاق میافتاد زیرا آنکه خطاکار بود هنوز وارد صحن نشده پشیمان میگشت و با عذرخواهی مراجعت مینمود.
در عهد ما این روشها برافتاده و زائران بقعه کمتر شده است و زوار آن، جز جهانگردان خارجی، منحصر بکسانی گشته است که شبهای جمعه برای فاتحه بدانجا میروند یا گاه‌وبیگاه دست زن و بچه خود را گرفته آنها را برای زیارت و تماشای بنا میبرند. با اینحال اهمیت سوگند خوردن در این بقعه هنوز هم در اذهان باقی است
ص: 291
و وقتی دو نفر باهم اختلافی پیدا کنند آنکه حق را از آن خود میداند بطرف پیشنهاد میکند «برویم وضو بگیریم و در شیخ به قرآن سوگند بخوریم».

وطن‌دوستی بنام «علی بیگ» که در تاریخ اردبیل باید به نیکی از او یاد کرد:

در سال 1027 هجری موقعیت سختی برای ایران و اردبیل پیش آمد و جوانمردی یکی از سپاهیان ایرانی الاصل عثمانی، که «علی بیگ» نام داشت، قشون ایران را از شکست و اضمحلال و شهر اردبیل و بقعه شیخ صفی الدین را از خرابی و انهدام نجات داد.
در آن زمان بین ایران و عثمانی جنگی روی داد و چون عثمانیها قوی بودند قسمتی از آذربایجان بتصرف آنها درآمد و شهر تبریز نیز سقوط کرد.
در این واقعه شاه عباس در اردبیل استقرار داشت و سپاه ایران نیز از تبریز بسمت اردبیل عقب‌نشینی کرده بین آن دو شهر اردو زده بود. فرماندهان صفوی در حمله به تبریز و پیکار با عثمانیها اصرار داشتند ولی شاه مصلحت را در خودداری از این حمله میدانست و حق هم با او بود. زیرا «خلیل پاشا» سردار عثمانی در این صدد بود که سپاه ایران را بار دیگر بسمت تبریز بکشاند و با نقشه‌های خاصی که طرح کرده بود آنها را تار و مار کند. شاه عباس که امکان چنین امری را پیش‌بینی میکرد از قبول درخواست فرماندهان خودداری مینمود و چنین می‌پنداشت که با فرا رسیدن زمستان قشون عثمانی تاب مقاومت نیاورده عقب‌نشینی خواهد کرد و فرصت دیگری برای ترمیم قوای ایران و تلافی این حمله بدست خواهد آمد.
در این میان «طهمورث خان» شاهزاده گرجستان با اطلاع از گرفتاری شاه عباس درصدد برآمد که با سپاهی باردبیل حمله نماید و بانتقام کلیساهائی، که از طرف شاه ایران در گرجستان آتش زده شده بود، بقعه شیخ صفی الدین را آتش بزند و این خبر بس ناخوشایندی بود که در اردبیل بشاه عباس رسید.
شاه عباس دستور داد که فورا شهر را از سکنه تخلیه کنند و ساکنین اردبیل را بنواحی شرقی و شمالی کوچ دهند و در صورتیکه شهر از طرف دشمن تهدید
ص: 292
شود استخوانهای شخصیتهای بزرگوار مدفون در بقعه را درآورده بجای امن منتقل سازند و آنگاه تمام شهر و بقعه را آتش بزنند تا سالم بدست دشمن نیفتد. چنانکه قبل از آن در تبریز نیز چنین کرده بود و پیش از ورود دشمن آنرا آتش زده و قسمت اعظم شهر را تا آنجا که آب رودخانه «آجی» سوار میشد آب بسته خراب نموده بود.
دستور دیگر او این بود که دهستانها و شهرکهای بین تبریز و اردبیل را نیز آتش بزنند و هرجا که غله و آذوقه باشد از دسترس دشمن خارج سازند.
این واقعه یکی از دردناکترین وقایع دوران سلطنت شاه عباس بود و فشار روحی سختی بر وی وارد مینمود. لذا او گاهی در کنار قبر جدش خلوت کرده با چشمان اشکبار بخدا متوسل میشد. استغاثه مینمود و پیروزی خود را بر دشمن طلب میکرد و برای پذیرفته شدن مسئولش پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه اطهار و شیخ صفی الدین را واسطه قرار میداد زیرا او، بعد از مقدسات مذهبی، بجدش علاقه و اعتقاد خاصی داشت و در مواقع عادی هم پس از هرنماز نام پیغمبر و حضرت علی و یازده امام دیگر و شیخ صفی الدین را مکرر بر زبان میآورد و از آنان در کار سلطنت و ملکداری کمک می‌طلبید .
فرمانده سپاه عثمانی، چون انتظارش در مورد حمله ایرانیان بر تبریز، جامه عمل نپوشید درصدد حیله جنگی برآمد تا قبل از آنکه زمستان فرا رسد، یا هرآینه شهر اردبیل بتصرف گرجیها درآید، آن شهر را مسخر ساخته کار را یکسره نماید.
این بود که قریب پنجاه هزار نفر از سپاهیان خود را شبانه مأمور ساخت تا بسمت اردبیل حرکت کنند و بسپاه صفوی، که در چند فرسخی تبریز اردو زده بود، حمله نمایند و آنها را غافلگیر کرده بکلی تار و مار سازند.
این عده از تبریز براه افتادند. در بین آنها مردی بنام «علی بیگ» بود که در یک خانواده آذربایجانی در آذربایجان بدنیا آمده اما در کوچکی بوسیله عثمانیها اسیر گشته بود. او، که قسمت اعظم زندگی خود را در ترکیه گذرانیده بود، پس از
ص: 293
آنکه بزرگ شد بخدمت سپاهیگری در ارتش ترک درآمد و در حمله به تبریز نیز شرکت نمود.
ما یکبار دیگر نیز گفته‌ایم که وطن مقدس‌ترین امر، بعد از معتقدات مذهبی، برای هرفرد انسانی است و کمتر کسی در جهان میتوان یافت که با وجدان صریح و روشن درصدد خیانت بر آن برآید. علی بیگ هم مثل هر ایرانی پاک‌سرشت در درون خود علاقه شدیدی نسبت بایران و آذربایجان حس میکرد و با آنکه سالها از آن دور و با بیگانگان محشور و مأنوس بود نمیتوانست شکست سپاه و اضمحلال میهن آبا و اجدادی خود را بچشم به بیند و نسبت بدان حتی بی‌تفاوت بماند. این بود که با استفاده از تاریکی شب اسب خود را از بیراهه بتاخت آورد و با تمام نیرو خویشتن را باردوی در خواب فرو رفته ایرانیها رسانید و فرمانده سپاه را از ماجری خبردار کرد.
اینان بسرعت اردوگاهها را جمع کرده آماده کارزار شدند و صفهای خود را با آرایش جنگی مرتب ساختند و چون دشمن فرا رسید با نقشه‌هائی که داشتند بر آن تاختند و در فاصله چند ساعت آنها را از پای درآوردند. با این فتح که مرهون جوانمردی علی بیگ بود عثمانیها از آذربایجان بدر رفتند و درصدد عقد معاهده صلح با پادشاه صفوی برآمدند.
اردبیل از حمله و سقوط و تخریب نجات یافت و مقبره شیخ صفی الدین باز برجای خود استوار ماند.
ص: 294

مبحث دوم- بقعه کلخوران‌

کلخوران قریه‌ایست در سه کیلومتری شمال شهر اردبیل، که بسبب داشتن باغهای با صفا و آب و هوای مطبوع گردشگاهی برای اردبیلیان بشمار میآید. وجه تسمیه آن بدرستی معلوم نیست ولی در اطراف شهر دو قریه دیگر نیز بهمین نام موجود است و برای آنکه باهم اشتباه نشوند هریک از آنها را با مضاف الیهی از دیگری ممتاز مینمایند.
این قریه بدان جهت که مولد شیخ صفی الدین و مسکن اجداد وی بوده است به «شیخ کلخوران» شهرت دارد. غیر از خاندان صفوی بزرگان دیگری هم، بویژه در سلسله علما، از این قریه برخاسته‌اند و ما در جای خود ببعضی از آنها اشاره خواهیم کرد.
آنچه در اینجا باید یادآوری کرد اینست که کلخوران از زمان حیات خود شیخ صفی الدین وقف بر او و اولادش شده و عجبتر آنکه واقفان نیز از نوادگان چنگیز قهار و فرزندان هلاکو خان مغول بوده‌اند که بر ممالک محروسه ایران سلطنت مینمودند.
ص: 295
نمای شمالی بقعه شیخ جبرائیل در کلخوران در سال 1321 خورشیدی
ص: 296
در وقفنامه تیموری آمده است که سلطان محمد خدابنده اولجایتو، در تاریخ 25 ذیحجه سال 714 قمری نوشته است که «چون نصف و سه طسوج کلخوران را غازان خان در وجه اخراحات انیس خاتون مقرر داشته و او سهم خود را وقف شیخ صفی و اولاد او کرده لذا دو دانگ و طسوج باقی را وقف کردیم بر حضرت مومی الیه».
اجداد شیخ در باغی، معروف بباغ شیخ، که در مدخل قریه از سمت شهر واقع است، مدفون میباشند و از جمله آنها باید در وهله اول از امامزاده «حمزة بن موسی بن جعفر» (ع) نام برد.
ما در جای دیگر بتفصیل از این امامزاده سخن گفته نوشته‌ایم که در سمت جنوب غربی و بفاصله چند متر از بقعه شیخ جبرئیل، اطاقک کوچکی با طاق قدیمی و در کوچکتری وجود دارد و قبر واقع در وسط آن منتسب بآن امامزاده میباشد. و نیز در جلد اول این کتاب شهرت آن مکان را به «ساری گل آقاسی» یاد کرده گفته‌ایم که در کنار آن درخت گل زردی بود و در یکی از هجومهای تاریخی زنی از ترس جان و ناموس خود بدان درخت و امامزاده پناهنده شد و از اسارت و بدبختی نجات یافت.
بقعه شیخ جبرئیل، پدر شیخ صفی الدین، در وسط این باغ قرار دارد و از خارج بصورت هشت ضلعی بطول و عرض 20 ر 13* 19 متر بنظر میرسد.
ارتفاع دیوار بنا در حدود هشت متر است و بر بالای آن، در وسط، گنبد بزرگی دیده میشود که بلندی آن نزدیک به 15 متر میباشد. این بنا در عهد سلاطین صفوی ساخته شده است ولی برخی تصور مینمایند که بنای اولیه در زمان شیخ صدر الدین موسی فرزند شیخ صفی و مقارن، یا بعد از بنای گنبد اللّه اللّه بر بالای قبر شیخ در اردبیل، احداث گشته است. آنچه در تواریخ دیده میشود اینست که شیخ ابدال نامی در عهد سلطنت شاه عباس اول تولیت آستانه شیخ صفی الدین را داشته و از جمله کارهای مؤثری که قبل از سال 1010 هجری انجام داده کاشیکاری گنبد شیخ جبرائیل در کلخوران بوده است.
دور بنای بقعه از همان قدیم سکوی محکمی بارتفاع تقریبی 125 سانتی‌متر و
ص: 297
عرض قریب دو متر ساخته بودند. احداث این سکو علاوه بر آنکه ایوانی برای اطاقهای اطراف بشمار میآمد بیشتر برای حفظ تعادل دیوارها و تحمل فشار گنبد از لحاظ آنها بود. در سی و اند سال پیش مأموران باستانشناسی آنرا زاید دانسته برداشتند ولی بفاصله چند سال، که بر اثر فشار گنبد بر دیوارها، شکستهائی در آنها بوجود آمد مجبور باحداث مجدد آن شدند.
در ورودی خود بقعه در سمت شمال آنست و سه پله شخص را از سطح زمین بایوان جلوی آن، که بابعاد 5 ر 3* 5 ر 4 متر است، میرساند. دو طرف در ورود با دو طاق کاشی معرق مزین میباشد. از این در وارد رواق مستطیل شکلی بطول و عرض 5 ر 4* 85 ر 6 متر میشوند. دو چشمه، طاق شرقی و غربی، هم در طرفین آن قرار دارد که بر وسعت این رواق میافزاید. این رواق و چشمه‌های جنبین آن با طاق ضربی پوشیده هستند و در دیوار سمت غربی آن دری براهروی بالنسبه باریکی باز میشود و انسان با پله‌های تنگ زیادی، که بدور ستون آجری بشکل محور میگردند، به پشت بام بقعه هدایت میشود.
قسمت اصلی مقبره در منتهی الیه رواق و بشکل تقریبا هشت ضلعی منتظم است و بوسیله در قدیمی و گرانبهائی با رواق مربوط میباشد.
این در، که در سال 1030 هجری ساخته شده منبت‌کاری و از شاهکارهای آن صنعت در اوایل قرن یازدهم هجری است و از نظر هنر نیز شایان توجه میباشد. روی آن کتیبه و اشعاری در مناقب شیخ جبرئیل و بخط زیبای نستعلیق منبت‌کاری شده ولی قسمتی از آنها بمرور ایام ریخته و از بین رفته است.
ابیاتی که باقی مانده بدین نحو خوانده میشود:
«.....کز بهر خلق درگه او قبله دعاست
قطب کمال و هادی دین شیخ جبرئیل‌شاهی که ابر همت او منبع سخاست
ص: 298 مفتاح استجابت صد گونه مدعاست‌کین جایگاه مهبط ارواح انبیاست»
ماده تاریخ آن نیز در بیتی بدین شکل آمده است:
«تاریخ سال ساختنش چون خرد بخواست‌گویا بهشت روی زمین است این مقام»
در پشت این در اعتقاد صوفیان آنعهد و سازندگان درگاه بحضرت علی بن ابیطالب (ع) بدینصورت خودنمائی میکند «لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق اللّه النار».
بنای اصلی گنبد دو پوشه بود یعنی دو گنبد بر رویهم قرار داشت. سطح خارجی گنبد بیرونی، بطوریکه گفتیم در عهد شیخ ابدال و قبل از سال 1010 هجری با کاشی فیروزه کاشیکاری شده بود و تا چهل سال پیش باقی بود نوشته‌هائی هم با خط کوفی در اطراف آن دیده میشد. در کتابهای برخی از جهانگردان از این گنبد یاد شده و هیئت علمی «ژ. دمورگان» نیز بر آن اشاره کرده است.
گنبد زیرین از داخل با کاسه‌کاریها و مقرنس‌کاریهای گچی بسیار زیبا مزین و بسبک دوران صفوی نقاشی و رنگ‌آمیزی شده بود که آنهم بعد از خرابی گنبد بیرونی صدمه دید و قسمت اعظم آن، جز دامنه‌های گچ‌بریها ریخته و از بین رفت.
این مقرنس‌کاریها گویا در عهد شاه عباس بزرگ دو بار تعمیر شده است یکی طبق نوشته سلسلة النسب صفویه بوسیله شیخ ابدال و دیگری یازده سال بعد از آن.
تاریخ تعمیر دوم در زیر یکی از کاسه‌کاریها، که در گوشه شمال غربی قرار دارد، چنین نوشته شده است «عمل کمترین بندگان شاه طاهر بن سلطان محمد نقاش 1021» و چون تاریخ ساختن در، نیز بطوریکه گفتیم، «بهشت روی زمین» یعنی 1030 هجری است از اینرو معلوم میشود که بعد از اتمام کاسه‌کاری اقدام بنصب آن در گردیده است.
ص: 299
در وسط این محوطه صندوق چوبی بزرگ و ساده‌ای ببلندی 5 ر 1 متر قرار دارد و سطح فوقانی آن با روپوش سبز رنگی پوشیده میباشد.
سابقا شمعدانهای فلزی قدیمی و زیبائی بر روی صندوق دیده میشد که بر آنها شمع روشن میکردند ولی اکنون چراغ‌های نفتی شیشه‌ای جانشین آنها گشته است.
مقبره و داخل محوطه در کمال سادگی است و جز چند زیارت‌نامه که از حیث خط و خطاطی کم‌نظیر است چیزی دیده نمیشود و اهل محل معتقدند که «این شیخ زینت نمی‌پذیرد».
در اطراف محوطه اصلی چهار حجره شش ضلعی منتظم، بالنسبه کوچک ولی زیبا، ساخته شده و علاوه بر درهائی که از آنها بر ایوان باز میشود هریک از آنها دری هم بداخل مقبره دارد و بدینطریق در چهار ضلع از هشت ضلع محوطه داخلی مقبره یک در میان یک در قدیمی دیده میشود.
نور محوطه مقبره با سه پنجره‌ایکه در سه ضلع از چهار ضلع دیگر آن، یک در میان، ساخته‌اند تأمین میشود و در ضلع چهارم، یعنی در قسمت شمالی، در ورودی مقبره قرار دارد.
این حجره‌ها برای بیتوته کردن زائران بوده است و دیوارهای داخلی آنها تا طاقچه‌ها کاشی‌کاری و بالاتر از آن بسبک دوره صفوی با گلهائی برنگ آجری، در متن آجری کم‌رنگ‌تری، نقاشی شده است. در محل میگویند که امیر تیمور گورکانی در حجره جنوب غربی این بقعه با خواجه علی سیاهپوش ملاقات کرده و بنا بدر خواست او اسرای رومی را آزاد نموده است ولی قبول این قول مستلزم قبول این گفته است که بزعم بعضی‌ها اصل این بنا در زمان شیخ صدر الدین موسی ساخته شده است.
در زیر این صندوق شیخ جبرئیل پدر شیخ صفی و شیخ قطب الدین جد او و صلاح الدین جد شیخ جبرئیل مدفونند. خادم بقعه باعتبار روایت پدر از پدرانش معتقد است که این سه شخصیت دور از هم در محوطه باغ مدفون بوده‌اند. هنگامیکه اقدام باحداث بقعه شده آنها را درآورده کنار هم در این بقعه دفن کرده‌اند.
ص: 300
این بقعه در طول تاریخ بدفعات تعمیر گردیده و آخرین بار بوسیله «مشهدی محمد آقا عنتیقه‌چی» ، که از صوفیان طریقه ذهبیه در اردبیل بود، در سال 1334 قمری مرمت شده است. بقعه شیخ جبرئیل در عهد ما مخروبه است و احتیاج بتعمیر و مرمت اساسی دارد ولی با همه خرابی از روحانیت و زیبائی و صفای خاصی برخوردار است و انسان در آنجا احساس آرامش خاطر عمیقی مینماید.
باغ مقبره تقریبا 150* 200 متر وسعت دارد. سابقا قنات آبی در آن آفتابی میشد و درختان گلابی زیاد جلوه و طراوت خاصی بدان می‌بخشید ولی قریب نیمقرن است که آن قنات از بین رفته و باغ نیز طراوت خود را از دست داده است.
این باغ دارای دو درگاه بزرگ و مجلل، در وسط دو دیوار شمالی و جنوبی، بود و بلافاصله بعد از آنها دو دالان آجری، که در دو طرف آنها اطاقهای وسیع دو طبقه با سقفهای آجری ضربی ساخته بودند، قرار داشت. عمارت سمت جنوبی در نیمقرن قرن اخیر خراب و برچیده شده است ولی ساختمان سمت شمالی باقی است و مدتها محل استقرار دبستان قریه بود.
در باغ شیخ دو بقعه آجری دیگر نیز با طاقهای ضربی دیده میشود که یکی در شمال شرقی بقعه شیخ جبرئیل و دیگری در شمال غربی آن واقع است. آنکه در شمال شرقی است متعلق به «سید عوض الخواص» جد چهارم شیخ صفی است و بر سنگ قبر آن این عبارت خوانده میشود «هذا مرقد سید عوض الخواص بن سید فیروز شاه زرین تاج» و مقبره دیگر مربوط به «سید اعرابی» است و بر سنگ آن عبارت «هذا مرقد سید اعرابی» نقر شده است. بطوریکه از نوشته‌ها برمیآید در سلسله اجداد شیخ صفی الدین شخصی بنام «سید احمد اعرابی» دیده میشود که جد پانزدهم او بوده است و هرآینه ممکن است این قبر متعلق بدو باشد.
تاورنیه سیاح فرانسوی در سفرنامه خود از بقعه کلخوران ذکر کرده و چنین آورده است «در اطراف اردبیل چندین مقبره عالی هست که بسیار قابل ملاحظه و جالب دقت میباشد و بعضی از آنها که خراب شده هنوز آثارشان گواهی بر عظمت
ص: 301
بنا و صنعت آن میدهد. در یک ربع لیو بشهر مسجدی که پدر و مادر شاه صفی در آنجا مدفون هستند دیده میشود. مسجد عالی و دارای باغها و حیاطهای متعددی است که در یکی از آنها یک حوض بزرگ قشنگی هست که در آن ماهی بسیار بعمل میآورند و آبش خیلی صاف است».
در مغرب کلخوران بفاصله یک کیلومتر مقبره امامزاده صدر الدین بن موسی- الکاظم (ع) واقع است و ما در مبحث مربوط بامامزاده‌ها از آن سخن گفته‌ایم.
ص: 302

گفتار دهم نقدها و نظریه‌های خوانندگان درباره جلد اول این کتاب‌

اشاره

تاریخ، برخلاف ادب و هنر، که احساسات و تخیلات خمیره اصلی آنها را تشکیل میدهد، بر مآخذ و مدارک مبتنی است زیرا در آن از وقایع و حوادثی گفتگو میشود که در گذشته دور یا نزدیک اتفاق افتاده و هیچ مورخی نه میتواند و نه حق دارد کیفیت آنها را تغییر دهد. بعبارت دیگر، کسی که آن وقایع را نقل میکند، در مقام شرافت انسانی و لزوم حفظ امانت اخلاقی، نباید آنها را جز بنحویکه بوده، و یا دریافته است بیان کند یا بخواست خویش و به پیروی از احساسات شخصی در آنها تغییر دهد.
با اینحال راه این خطا مسدود نیست که مؤلف، ممکن است بر اثر نقص مآخذ مورد استناد، دچار اشتباه شود و من غیر عمد نوشته‌هایش در جهتی، غیر از مسیر اصلی وقایع، قرار گیرد. در این صورت است که دانشمندان و صاحبان اطلاع باید بیاری او بشتابند و با نقد مطالب، برمبنای مدارک صحیح، ویرا در تصحیح آن اشتباهات رهنمون شوند.
ما در جلد اول این کتاب متوجه این نکته بودیم و دست استمداد بسوی دانشمندان دراز کرده نوشتیم که «از خوانندگان دانشمند و صاحبنظران گرانمایه بسبب نقائص ممکن پوزش میخواهیم و یادآوریهای ارباب اطلاع را برای تصحیح اشتباهات
ص: 303
بدیده منت می‌پذیریم» و بلافاصله اضافه کردیم «در جلد دوم بخشی را بدین منظور اختصاص داده‌ایم تا نظریات رسیده را، در آنجا بیاوریم و عکسها و اسنادی را که ممکن است بعضی از علاقمندان ارسال دارند در آنقسمت ثبت نمائیم».
ازاین‌رو در این گفتار مطالبی را که در باب نوشته‌های آن جلد از کتاب، کتبا و شفاها از طرف صاحبنظران عنوان شده است نقل میکنیم و مواردیرا که ما، یا نقدکنندگان محترم، دچار اشتباه شده‌ایم یادآور میگردیم و از خدای بزرگ خواستار آنیم که توفیق عنایت فرماید تا هواجس نفسانی، واقعیات تاریخی را، لااقل در مورد «آرتاویل» یا شهر مقدس، تحت الشعاع خود قرار ندهد و تعصبات و خودخواهیها پرده‌پوش حقایق نگردد.
ابتدا در آن صدد بودیم که نقدها و نظریه‌ها را برمبنای موضوعات تجزیه کنیم و فی المثل نظریات موافق یا مخالفی را که در مورد خود کتاب یا وقایع و شخصیتها ابراز گردیده است از نوشته‌های مختلف جمع و در یکجا نقل نمائیم ولی چون احتمال آن میرفت که بدین طریق ممکن است قسمتهائی از آنها، بعلت عدم وابستگی بموضوع معینی، حذف یا سقط شود بدینجهت بهتر آن دیدیم که عین آنها را نقل کنیم و استنتاج را بخود خوانندگان ارجمند واگذار نمائیم و اینک این گفتار را با نقدیکه در «راهنمای کتاب» بقلم آقای داریوش به آذین نامی چاپ شده است آغاز میکنیم و نوشته او را عینا در اینجا میآوریم:

نقدی بر کتاب «اردبیل در گذرگاه تاریخ»:

«اردبیل در اوایل مشروطیت در دست کنسول روس و گماشتگان محمد علی میرزا و عشایر و میرزا علی اکبر مجتهد بود. در موقعی که در بیشتر شهرهای آذربایجان جنبش آزادیخواهی پدیدار میگشت در شهر اردبیل بگناه هواداری از مشروطه و آزاداندیشی مردانی چون ملا امامویردی و آخوندوف و حاج بابا و امین العلما بقتل رسیدند.
در این زمان عشایر درصدد دستگیری و قتل ستارخان که برای کمک
ص: 304
بآزادیخواهان به اردبیل آمده بر میآیند و چندین مرتبه شهر اردبیل را مورد حمله قرار قرار داده و غارت میکنند.
از وقایع مهم دیگر این زمان آمدن سپاهیان روس و عثمانی بشهر اردبیل و جنگ بین الملل اول و انقلاب روسیه است. در این دوره میرزا علی اکبر علاوه بر حکومت شرعی عملا حکومت دولتی را نیز در دست دارد. بر علیه بالشویکها در اردبیل اعلام جهاد میکند.
حکم بقتل امین العلماء میدهد و از باز شدن مدارس جلوگیری مینماید. در این زمان مردم آستارا بجای حاکم اردبیل بمیرزا علی اکبر نامه نوشته و از او برای مقابله با حمله احتمالی بالشویکها اسلحه میخواهند و تقاضا میکنند که میرزا علی اکبر نسبت به پرداخت حقوق عقب افتاده اداره امنیه و نظمیه آستارا اقدام نماید.
مطالب بالا ماحصل فصل پنجم کتاب «اردبیل در گذرگاه تاریخ» که در تیرماه ماه سال گذشته منتشر شده میباشد. این کتاب در پنج فصل درباره اردبیل از زمان قدیم تا دوران مشروطیت بحث میکند. فصل پنجم کتاب (اردبیل در دوران مشروطیت) و قسمتی از فصل چهارم (نوشته آدام اولیاریوس) از مطالب خوب کتاب است.
مؤلف در نوشتن فصل مربوط باردبیل در دوران مشروطیت از کتاب چاپ نشده مرحوم عباس محسنی (معروف به شالمان اوف) استفاده سرشاری کرده و ترتیب تاریخی و تنظیم آنرا از کتاب مشروطیت کسروی اقتباس نموده است . قسمت مربوط بنوشته آدام اولیاریوس را آقای دکتر حسن واهب‌زاده از نسخه مجاری سفرنامه جهانگرد مزبور که در سال 1635 میلادی (در زمان صفویه) بایران آمده و حدود دو ماه در اردبیل بسر برده ترجمه کرده است.
فصول کتاب برحسب سلسله‌هائی که در ایران بحکومت رسیده‌اند تنظیم نشده بلکه مؤلف مطالب جمع‌آوری شده را بسلیقه شخصی خود در 5 فصل تدوین نموده
ص: 305
که فصل اول آن در 8 صفحه و فصل دوم در 14 صفحه و فصل پنجم آن در 311 صفحه یعنی 10 ر 62 درصد کتاب میباشد. جدول زیر ناهماهنگی فصول کتاب را بیشتر نشان میدهد:
مهمترین ایراد کتاب اینست که مؤلف دید انتقادی ندارد. از هرکتابی بدون توجه بارزش تاریخی و معتبر بودن نوشته‌های آن استفاده میکند درحالی‌که میدانیم بعضی از نوشته‌های قدما درباره اردبیل بافسانه شبیه است تا واقعیت تاریخی. مثلا ابن حوقل درباره کوه سبلان مینویسد: «کوه سبلان که مشرف باردبیل است بعقیده من از دماوند بزرگتر است» همین نویسنده درباره مردم میگوید:
«در باب مردم اردبیل داستانها شنیده‌ام از جمله اینکه کسی از قصاب آنجا گوشت میخرید از وی خواست که گوشت از آنجای گوسفند ببرد که دلخواه اوست قصاب مقداری از ردای خریدار بریده و دیگر از دستمال مشتری را» .
از این قبیل مطالب در نوشته‌های جهانگردان خارجی نیز میخوانیم. تاورنیه مینویسد: «گرچه اراضی اردبیل برای عمل آوردن انگور مساعد است ولی از ایجاد تاکستان و تهیه انگور خودداری میکنند و معتقدند که کاشتن مو و تولید انگور در اراضی
ص: 306
مقدس اردبیل گناهی بزرگ است» این طرز استدلال ظاهرا منطقی و درست مینماید ولی باید گفت که واقعیت غیر از اینست زیرا که آب و هوای اردبیل و زمین آن نه در گذشته و نه در حال برای پرورش انگور مساعد نبوده و نیست و عدم ایجاد تاکستان در اردبیل باین علت است و علت دیگری ندارد.
در کتاب «اردبیل در گذرگاه تاریخ» از این قبیل اشتباهات فراوان دیده میشود .
مؤلف تاریخ بنای این شهر را در عهد فیروز ساسانی ذکر میکند و نتیجه میگیرد که در حال حاضر 1470 ساله میباشد. ص (23)
باید گفت که تاریخ بنای شهر اردبیل خیلی قدیمی‌تر از زمان فیروز ساسانی است زیرا نام شهر اردبیل قبل از سلطنت فیروز در نوشته‌های دو مورخ ارمنی بنام «موسی خوان» و لوند آمده است. بنابر نوشته موسی خورن اردبیل در قرن چهارم میلادی کرسی آذربایجان بود و طبق روایت لوند(Levend) در همین قرن طوایف شمال بنام «هون» ها از راه در بندوارس گذشته بسوی ایران هجوم آورده و اردبیل را ویران ساختند.
علاوه بر این در سال 425 میلادی یعنی 34 سال قبل از آغاز سلطنت فیروز بهرام پنجم ملقب به بهرام گور برای مقابله با حمله هیاتله از راه اردبیل بآمل مازندران و گرگان رفته و در خراسان بدشمن شبیخون زده و خاقان هیاتله را کشته است.
ص: 307
در اینجا این سوآل پیش میآید که چرا بنای این شهر را به فیروز جد انوشیروان نسبت داده‌اند؟ باید گفت که در قرن چهارم تا ششم میلادی طوایف شمال بنام «هون» ها هرچند وقت یکبار خاک ایران را مورد حمله قرار میدادند. در زمان سلطنت فیروز (583- 459 م.) جنگهای این پادشاه با طوایف «هون» طولانی شد.
شهر اردبیل در این زمان بعلت نزدیکی بقفقاز و گرجستان و ارمنستان از موقعیت مهمی برخوردار بود و تصور میرود در آن عهد نیز مثل زمان جنگهای ایران و روس در عهد قاجاریه اردبیل مرکز استقرار نیرو و ستاد عملیات سپاه ایران بر علیه طوایف شمال بوده است .
ظاهرا در زمان این پادشاه بود که اردبیل بر اثر حمله طوایف شمال خراب شده بود آباد گردید و توسعه یافت و از این تاریخ نیز تغییر نام داده و بنام جدید فیروز- گرد یا آبادان پیروز نامیده شد. این رویه در عصر حاضر نیز معمول است شهرهای رضائیه، شاهپور، شهرضا، شهسوار، بندر پهلوی از جمله شهرهائی است که در پنجاه سال اخیر تغییر نام داده‌اند.
قرائن دیگر نیز قدمت این شهر را نشان میدهد و آن معنای کلمه اردبیل و ظهور زردشت در این منطقه و وجود آتشکده‌های زردشتی در دهات اطراف اردبیل است میدانیم که کلمه اردبیل یک کلمه اوستائی و بمعنی مکان مقدس یا شهر مقدس میباشد احتمالا این نام باین معنی با ظهور زردشت که بنابروایت اوستا کتاب خود را در کوه سبلان نوشته بی‌ارتباط نباشد و شاید شهر اردبیل یکی از مراکز تبلیغ زردشتیان بوده و از اینرو اسم آن بمعنی شهر یا مکان مقدس نامیده شده است .
در حال حاضر آثار و علائم آتشکده‌های زردشتی در اطراف اردبیل در دهکده‌ای بنام آتشگاه باقی است و خرابه‌های دهکده‌های دیگر که اسامی آنها زردشتی است
ص: 308
و بنام‌های شهریور و امرداد خوانده میشود در نزدیکی اردبیل هم اکنون وجود دارد.
گذشته از اینها بقول کسروی: «از نیستی شهری پدید آوردن برای پادشاهان توانا و توانگر آسان نیست چه شهر تنها از گل و خشت و آهک و آجر پدید نمیآید که پادشاهی با زور و زر یکباره شهری پدید آورد. بلکه مردمی نیز میخواهد که زندگانی شهری توانند. بازار و بازرگان میخوهد».
کتاب از این افسانه‌ها زیاد دارد که چند نمونه از آنها بعنوان مشتی از خروار چنین است «جد پنجم شیخ صفی فیروز شاه زرین کلاه در اواخر قرن پنجم بولایت اردبیل منصوب شد. فرزند فیروز شاه را عوض الخواص نوشته‌اند. عوض الخواص پسری داشت بنام «محمد» که هفت سالگی در جلوی خانه خود ناپدید گردید. هرچه گشتند او را نیافتند و سرانجام عزای مرگ بر او گرفتند لیکن بعد از هفت سال روزی او را بر در خانه ایستاده دیدند ... در باب غیبت او در بعضی از کتابها آمده است که او را اجنان دزدیده با خود بردند و بعد از هفت سال در همان نقطه آزاد ساختند» (ص 60)
ایضا از صفحه 178 همان کتاب- ملا غلامعلی آخوند کوسه ریش بدقیافه‌ای بود (در اوایل دوران مشروطیت) که عملا کیمیاگری میکرد. آواز او قدرت زیادی داشت و وقتی در اطاق و تالار در بسته‌ای آواز میخواند گاهی شیشه و پنجره‌ها می‌شکست و یا ظروف در طاق و طاقچه تکان میخورد و بزمین میافتاد. در عین حال بقدری از زیبائی و ملاحت بهره‌مند بود که حتی مرغان خود را به پنجره میزدند یا در
ص: 309
اطراف محلی که او آواز میخواند گرد میآمدند. (ص 178)
انتقادات دیگر:
1- مشخص نبودن زمان و مکان- چارچوب زمانی و مکانی خیلی از مطالبی که در کتاب آمده مشخص نیست: مؤلف مطالبی را ذکر میکند که برای خواننده معلوم نیست مربوط بکدام نقطه از کشور است مثلا عبارت: راه اردبیل بر بردعه و مرکز اران چنین است» (ص 23) معلوم نیست. بردعه در کجای کشور قرار گرفته و اران در کدام نقطه آن واقع شده است. متأسفانه نقشه هم ضمیمه کتاب نیست.
در کتاب مزبور برحسب استفاده از منابع، تاریخ متفاوتی ذکر شده بعضی از تاریخها هجری قمری و برخی هجری و برخی میلادی میباشد.
مؤلف در استفاده از بعضی از منابع مهم مربوط باردبیل غفلت کرده است.
سفرنامه پیترو دولاواله که در زمان شاه عباس باردبیل آمده و ترجمه آن دو سال پیش چاپ شده همچنین سفرنامه ابراهیم بیک که در آغاز مشروطیت باردبیل مسافرت کرده و مشاهدات خود را از قلعه اردبیل ذکر کرده است از جمله کتابهای خوب و با ارزش است که متأسفانه مؤلف باین کتابهای مهم مراجعه نکرده است.
علاوه بر اینها کتاب پر است از تکرار مکررات. فصل سوم کتاب با استفاده از نوشته‌های مورخان داخلی و خارجی برشته تحریر درآمده عین نوشته‌های آنان در فصل چهارم تکرار شده است. بعضی از عبارات در چند جای مختلف کتاب عینا نقل شده مثلا در این نوشته اصطخری: «بازار اردبیل بشکل صلیب است و چهار دروازه دارد و مسجد جامع در وسط صلیب قرار دارد.» در صفحات 55 و 111 همچنین نوشته خواندمیر در کتاب حبیب السیر «... در بیرون اردبیل سنگی است
ص: 310
بوزن دویست من ... هرگاه مردم اردبیل بباران محتاج شوند آن سنگ را بشهر میآورند» در صفحات 8 و 110 عینا تکرار شده است.
2- خلط مبحث: در تألیف کتاب مؤلف مباحث متفاوتی را که ربطی بهم ندارند باهم آورده. مثلا از آمدن عثمانیها باردبیل مؤلف بخاطر خود در تابستان 1325 شمسی در سرعین (ص 361) و از بحث مشروطیت بموضوع کشته شدن یک جوانمرد اردبیلی در صدر اسلام (235) و از مخالفت میرزا علی اکبر مجتهد با بالشویکها بموضوع کمپانی نفت در اردبیل (ص 402) اشاره کرده است.
مؤلف گاهی از مسلک مورخین بکسوت معلمین اخلاق درآمده بعد از ذکر حادثه تاریخی بجوانان چنین نصیحت میکند:
«نگارنده بآندسته از خوانندگان، که از طبقه جوان میباشند و هنوز سرد و گرم ایام را نچشیده‌اند. سفارش مینماید که بکوشند و همواره خود را قوی سازند» (ص 437)
گاهی هم مؤلف برای مقصود خود متوسل بشعر میشود و مینویسد:
«خدا گر ز حکمت ببندد دری‌ز رحمت گشاید در دیگری (ص 156)
این شعر را در باب از کار افتادن بندر آستارا و بکار افتادن آبهای معدنی سرعین (که باهم حدود 40 سال فاصله دارند) ذکر میکند.
3- یکدست نبودن نثر کتاب- کتاب از نظر نثر یکدست نیست. هر بخش کتاب برحسب استفاده از منابع مختلف بسبک و شیوه خاصی نوشته شده. آنقدر که خواننده تصور میکند کتاب بدست چند نفر تألیف گردیده است.
بعضی از مباحث کتاب با چنان نثر مشکلی نوشته شده که قابل فهم نیست (ص 149)
ص: 311
بعضی از جملات نیز مبهم و گاهی نامفهوم است که چند نمونه از آنها چنین است:
- آلاپالاز اوغلی مرد خوی‌گیری بود. (ص 177).
- شاهسونها هریک بیورتهای خود بازگشتند. (290)
- روسها بدون پیچیدگی بمردم شهر اردبیل را تخلیه کردند. (ص 347)
- مردم با خشکبار و دانگیها سد جوع میکردند. (359)
- میرزا علی اکبر نجفقلیخان آراللو را فرستاد تا آنها را کشیده نزد وی بیاورند (394).
- پس از وضع خوراک صاحبان آنها ... بشهر حمل کردند. (365)»
*** این نقد نکات ضعف زیادی دارد که قسمتی از آنها را نویسنده دیگر بنام آقای موسوی گرمارودی در شماره دیگر راهنمای کتاب تحت عنوان [نقدی بر نقد «اردبیل در گذرگاه تاریخ»] بدین شرح مورد بررسی قرار داده است:

نقدی بر نقد «اردبیل در گذرگاه تاریخ»:

«هیچکدام را نمیشناسم: نه آقای صفری مؤلف کتاب خوب «اردبیل در گذرگاه تاریخ» و نه آقای داریوش به‌آذین که برای کتاب در شماره پیشین گرامی نامه راهنمای کتاب، نقدی نوشته بودند.
اما کتاب و نقد هردو پیش روی من است و با خواندن این هردو آن دریافتم که آقای به‌آذین در نوشته خود بکژی درافتاده‌اند.
ایشان در نقد خود نوشته‌اند «... مؤلف در نوشتن فصل مربوط باردبیل در دوران مشروطیت از کتاب چاپ نشده مرحوم عباس محسنی (معروف به شالمان‌اوف)
ص: 312
استفاده سرشاری کرده و ترتیب تاریخی و تنظیم آنرا از کتاب مشروطیت کسروی اقتباس نموده. قسمت مربوط بنوشته‌های آدام اولیاریوس را آقای دکتر حسن واهب‌زاده از نسخه مجاری سفرنامه‌ی جهانگرد مزبور که در سال 1635 میلادی (در زمان صفویه) بایران آمده و حدود دو ماه در اردبیل بسر برده ترجمه کرده است ...»
خواننده نقد ایشان نخست حیران میماند که این مرد دانشمند- آقای به‌آذین را میگویم- چه بسیار احاطه و معلومات دارند که توانسته‌اند چنین محکم مچ مؤلف را بگیرند. اما وقتی کتاب آقای صفری را میگشاید می‌بیند که آقای به‌آذین، این خنجر های آبدار تحقیق را هم از گنجینه زحمات مؤلف برداشته و اینک به پشت او فرو میکنند، و اصلا مچ‌گیری در کار نیست. چرا که مؤلف علاوه بر آنکه در فهرست مآخذ و زیرنویسها بیادداشتهای خطی شادروان میرزا عباس محسنی (رجوع کنید بصفحه 469) و سفرنامه اولیاریوس ترجمه اختصاصی دکتر واهب‌زاده (رجوع کنید بصفحه 468) اشاره کرده در متن کتاب نیز در صفحه‌ی 189 چنین مینویسد:
«... مرحوم میرزا عباس محسنی که بشالمان‌اوف معروف بود، از روشنفکران اردبیل بشمار میآمد. او مرد خوش مشرب و نویسنده با استعدادی بود. بنا بنوشته خودش در بیشتر وقایع ایندوره، شرکت داشته و اطلاعات خود را بصورت کتابچه‌ای با خط زیبا نوشته و باقی گذاشته است و ما قسمتی از مطالب این بخش از کتاب خود را از نوشته‌های او اقتباس و با مدارک دیگر تطبیق نموده، در این مجموعه آورده‌ایم و هرجا که اشاره بنام محسنی کرده‌ایم منظور ما او میباشد ...».
در مورد ترجمه سفرنامه اولیاریوس هم کافیست که صفحه‌ی 120 کتاب را بگشایید و به بییند مؤلف با حروف درشت کتاب چنین نوشته است:
«... ترجمه فصولی از سفرنامه‌ی آدام اوله‌آریوس»: در سال 1633 میلادی یعنی 337 سال قبل [می‌بینید که آقای به‌آذین در اطلاعات جامعی که داده بودند بر این مطالب فقط عبارت (در زمان صفویه) را افزوده بودند که دست مریزاد] شخصی بنام بوروگمان باتفاق سیصد نفر خدمه و همراهان دیگر بعنوان سفیر بدربار سلاطین
ص: 313
روس و ایران مأمور گردید. در بین این عده جوان دانشمندی بنام آدام اوله‌آریوس بود که در آن موقع 30 سال داشت. این جوان پس از بازگشت بکشور خود سفرنامه‌ای نوشته ... او بالغ بر دو ماه در اردبیل توقف کرده و فصولی از کتاب خود را باوضاع این شهر اختصاص داده است. ما ترجمه آن فصول از کتاب او را در اینجا میآوریم ...»
آقای صفری در پاورقی همین صفحه (- صفحه‌ی 120) اضافه میکند «... این ترجمه بوسیله آقای دکتر مهندس حسن واهب‌زاده از نسخه مجاری آن کتاب صورت گرفته است ...»
اینک از آقای به‌آذین بپرسیم: شما از آنچه در آنقسمت از نقد خویش با آن لحن ویژه بتعرض نوشته‌اید و- ما در صدر این مقال آنرا نقل کردیم- چه هدفی داشته‌اید؟
- اگر خواسته‌اید مچ بگیرید که مؤلف خود در کتاب گفته است.
- اگر خواسته‌اید بفهمانید که بسیار معلومات و احاطه بمسائل تاریخی- ادبی دارید و زیر هربوته‌ی ادب اگر پشه‌ئی بجنبد، جنبیدن آن پشه عیان در نظر شماست [ولو آن پشه در سال 1633 میلادی جنبیده باشد!] که باید عرض کنم این معلومات هم از صفحه‌ی 120 همان کتاب که بنقد آن نشسته‌اید، برخاسته است.
- و اگر خواسته‌اید بمعلومات ما که خواننده نقد شما هستیم اضافه کنید. اولا نیازی نیست چون آنچه شما بدان اشاره فرمودید ما خود در کتاب آقای صفری خوانده بودیم. ثانیا دستکم باید یادآوری میکردید که من نقدنویس، این مطالب را از همین کتاب که بر آن نقد مینویسم، دریافته و گرفته‌ام. ولی لحن گفتار شما بگونه ایست که خود با برداشت از کتاب مردم خواسته‌اید مؤلف آنرا سارق ادبی معرفی کنید و این دور از جوانمردی نیست؟!
*** نوشته‌اید: «... مؤلف در نوشتن فصل مربوط باردبیل در دوران مشروطیت از کتاب چاپ نشده مرحوم عباس محسنی استفاده سرشاری کرده و ترتیب تاریخی و تنظیم آنرا از کتاب مشروطیت کسروی اقتباس نموده ...»
ص: 314
در مورد بهره‌گیری از دست نبشته مرحوم محسنی، مؤلف، چنانکه اشاره رفت، خود مقر باستفاده از آنست و در چند جای کتاب باین مسئله اشاره میکند اما «نه استفاده سرشار» زیرا در یک کتاب پانصد صفحه‌ئی آوردن کمتر از سی چهل صفحه از مآخذی که بسیار ارزشمند است، استفاده سرشار نامیده نمیشود و تازه ثم ماذا؟
مگر شما فرق بین تألیف و تصنیف را نمیدانید؟
آقای صفری مدعی تصنیف نیست، او تألیف کرده است، و مگر اصلا ممکن است در نوشتن تاریخ یک دیار، کسی از پیش خود ببافد؟
مگر نباید نوشته خود را باسنادیکه دارد و معتبر است مستند کند؟
اما ایراد شما باینکه «... ترتیب تاریخی و تنظیم آنرا از کتاب مشروطیت کسروی اقتباس نموده ...» واقعا ایرادی بی‌پایه است.
از خودتان میپرسیم. چگونه ممکن است «ترتیب تاریخی» یک «تاریخ» را از کسی اقتباس کرد؟
این بدان میماند که شما از دو نفر- که هردو مثلا تاریخ سلسله‌ی قاجاریه را نوشته‌اند- ایراد بگیرید که شما ترتیب تاریخی نوشته‌هایتان را از هم اقتباس کرده‌اید چون هردو مؤسس سلسله را آغا محمد خان دانسته‌اید و هردو پس از او، بابا خان را شاه کرده‌اید و پس از او عباس میرزا را ولیعهد ناکام و ... الخ و بهتر بود یکی از شما دو نفر، این ترتیب تاریخی را برهم میزد و مثلا می‌نوشت: پس از فتحعلیشاه آغا محمد خان شاه شد و بعد ناصر الدینشاه، آنگاه محمد شاه و الخ ...
*** نوشته‌اید «... مؤلف مطالب جمع‌آوری شده را بسلیقه شخصی خود در 5 فصل تدوین نموده که فصل اول آن در 8 صفحه و فصل دوم در 14 صفحه و فصل پنجم آن در 311 صفحه یعنی 1 ر 62 درصد کتاب میباشد ...»
می‌پرسیم: اولا مگر هرکس در تدوین و فصل‌بندی کتاب خود، باید بآدرس شما رجوع کند و اجازه بگیرد؟
ثانیا: کتاب 5 فصل نیست بلکه 5 گفتار است و هرگفتار شامل چند فصل، شما
ص: 315
که نقد مینویسید و با دادن جدول بیحاصل «درصد نسبت تعداد صفحات کتاب بموضوعها»، تلویحا، دقت خود را برخ ما میکشید، چرا متوجه این نکته نشده‌اید؟
ثالثا: مؤلف خود علت اینکه «گفتار اول» را در 8 صفحه آورده است، در عنوان این گفتار بیان میکند آنجا که مینویسد: «یک نظر اجمالی درباره جغرافیای اردبیل».
رابعا: در کدامیک از اصول کتابگزاری آمده است که باید همه فصول یک کتاب، چنان چون الوار به یک برش و یک اندازه از کار درآید؟ و در کدامیک از کتب از آغاز پیدایش کتاب تاکنون- دیده‌اید که مؤلف یا مصنفی چنین تعمد یا تعهدی کرده باشد که همه‌ی ابواب و فصول کتاب خود را از جهت کمیت بیک اندازه درآورد؟
*** در اینجا این یادآوری لازم است که:
اگر درصدد یافتن ایراد نمی‌بودند، دست کم در مورد همین بخش (- مربوط بمشروطیت) تازگی و جامعیت مباحث و زحمات آقای صفری را می‌ستودند چنانکه در همان شماره راهنمای کتاب، با نهایت انصاف علمی آورده‌اند که:
«کتاب مفید و قابل توجه است، مخصوصا از لحاظ در دست‌رس قرار دادن عکسها و اسناد و مطالبی که در خصوص مشروطیت میباشد و تاکنون در هیچیک از کتب مربوط بتاریخ مشروطیت بآن موارد اشاره نشده بوده است ...» (راهنمای کتاب. ص 163).
نوشته‌اید: «... مهمترین ایراد کتاب اینست که مؤلف، دید انتقادی ندارد، از هرکتابی بدون توجه بارزش تاریخی و معتبر بودن نوشته‌های آن استفاده می‌کند.
در حالیکه میدانیم که بعضی از نوشته‌های قدما درباره اردبیل بافسانه شبیه است تا واقعیت تاریخی، مثلا ابن حوقل درباره کوه سبلان مینویسد «کوه سبلان که مشرف باردبیل است بعقیده من از دماوند بزرگتر است ...»
صرفنظر از اینکه مورخ مختار شما در برابر ابن حوقل، موسی خوان ارمنی
ص: 316
است [رجوع کنید براهنمای کتاب شماره اول و دوم سال پانزدهم. ص 55] در مورد این ایراد باید گفت نهایت بی‌انصافی را فرموده‌اید!
چه چیز جز بی‌انصافی میتوان نام نهاد این کار را که بخشی از نوشته یک فرد را انتزاع کنند و آنرا بکوبند. در همان صفحه‌ئی که شما قسمتی از آنرا نقل کرده و نویسنده‌ی آنرا بجهت نداشتن «دید انتقادی» بعنوان مهمترین ایراد، سرزنش فرموده‌اید چنین جملاتی نیز آمده است:
«... شاید بتوان گفت که ابن حوقل در این بیان مبالغه نموده و ای بسا درصدد موجه قلمداد کردن رفتار دژخیمانه‌ی مرزبان برآمده است ...
امروزه کسی نمیتواند با نبودن مآخذ کافی، از سکنه‌ی آنروز اردبیل دفاع کند ولی قبول قول این مؤلف (- ابن حوقل) نیز محتاج تأمل است ...» صفحات 104 و 105 کتاب در اردبیل در گذرگاه تاریخ».
آیا درست است که یک چنین نظری را فاقد دید انتقادی بدانیم و در مورد او با شما همصدا شویم و بگوئیم: «... از هرکتابی بدون توجه بارزش تاریخی آن استفاده می‌کند.»؟
*** در بخش «انتقادات دیگر» نوشته‌اید.
«... چارچوب زمان و مکانی خیلی از مطالبی که در کتاب آمده، مشخص نیست، مؤلف مطالبی را ذکر میکند که برای خواننده معلوم نیست مربوط بکدام نقطه‌ی کشور است.
مثلا عبارت: راه اردبیل بر بردعه و مرکز اران چنین است، ص 23 ...»
اینک همان صفحه‌ی 23 کتاب آقای صفری را ما نیز میگشائیم تا خود به بینم جریان از چه قرار است: چرا که دیگر به شما اعتمادی نداریم!
آقای صفری بنقل از کتاب صورة الارض ابن حوقل، درصدد است که ثابت کند از نظر این نویسنده، اردبیل نسبت بشهرهای اطراف مرکزیت داشته، لذا چنین میگوید:
ص: 317
«... این مؤلف (- ابن حوقل) در متن کتاب نیز راههای ارتباطی آن سامان را بنحوی بیان کرده که مرکزیت اردبیل را نسبت بشهرهای دیگر آنروز مسجل میدارد مثلا نوشته است که:
«راه اردبیل به بردعه (مرکز اران) چنین است ...
«راه اردبیل بزنجان اینطور است ... راه اردبیل بمراغه از این قرار است ...»
اینک به بینیم آقای به‌آذین، در ذکر آن ایراد، چند اشتباه کرده‌اند.
1- مطلب را نفهمیده یا فهمیده بروی خود نیاورده‌اند. زیرا آقای صفری اصولا در مقام نشان دادن مکان و زمانی در اردبیل نیست بلکه چنانکه گفتیم میخواهد اهمیت اردبیل را در زمان ابن حوقل و از زبان او، از جهت مرکزیت آن، نقل کند لهذا تنها بذکر پیشانی جمله‌های ابن حوقل بسنده میکند و چنانکه دیدیم از آوردن پیکره‌ی جمله‌ها در میگذرد ...
2- عبارتی که آقای به‌آذین از کتاب آقای صفری نقل می‌کنند، تعمدا نادرست آورده‌اند، بدین صورت:
«... مثلا عبارت راه اردبیل بر بردعه و مرکز اران چنین است ص 23 ..». و حال آنکه عین همین عبارت در همان صفحه 23 کتاب اینطور آمده:
«... راه اردبیل بر بردعه (مرکز اران) چنین است ...»
یعنی، آقای صفری با اینکه در این مقام نبوده است که راجع بمکانی توضیح دهد، در همانحال در برابر کلمه‌ی بردعه، در پرانتز توضیح داده که مرکز اران است؛ اما آقای به‌آذین عبارت را تحریف فرموده و پرانتز را برداشته و یک واو اضافه کرده و آنگاه فریاد برداشته‌اند که: «... چارچوب زمان و مکانی خیلی از مطالبی که در کتاب آمده، مشخص نیست ...».
*** دو سه ایراد دیگری هم که آقای به‌آذین بدانها متمسک شده‌اند، همه از همین دست؛ بی‌ریشه، از پیش خود آورده و نادرست است. از جمله آنکه بشیوه‌ی نثر کتاب ایراد گرفته و از صفحه‌ی 290 کتاب شاهد آورده‌اند که «... شاهسونها هریک
ص: 318
به یورتهای خود برگشتند ...»؛ اصلا چنین جمله‌ئی در آن صفحه وجود ندارد، بلکه چنین است:
«... شاهسونان غارتگر نیز هریک در یورتهای خود مشغول تقسیم غنائم بودند ...»
و اگر فرض کنیم منظور ایشان همین جمله بوده است باید بگوئیم هیچیک از از این دو جمله غلط نیست، و احتمالا ایشان معنی یورت را که بمعنی اطاق و منزل است نفهمیده‌اند. آنهم بدین دلیل که کتاب را اللّه و بخت برای یافتن غلط باز و این جمله را بتحریف نقل کرده‌اند، درحالی‌که اگر کتاب را درست میخواندند، خود از سیاق عبارات دیگر و حال و هوای وقایع، معنی این کلمه را نیز می‌فهمیدند و حتی لازم نمی‌داشتند که اندکک رنج بر خود هموار سازند و بفرهنگ رجوع فرمایند.
*** نقد ایشان سراسر از همین دست و بر همین روال است. اما نکته‌های خنده‌انگیز نیز دارد، از آن جمله جائی است که مینویسد:
«... گاهی مؤلف برای بیان مقصود خود متوسل بشعر میشود و مینویسد:
خدا گر ز حکمت به‌بندد دری‌ز رحمت گشاید در دیگری ...»
که می‌پرسیم: چه عیب دارد که نویسنده، گاه دست پخت نثر را بچاشنی شعری مناسب بیامیزد؟
*** باری سخن از حوصله این مقال افزون شد، امیدوارم آقای داریوش به‌آذین در کار نقد دقت، امانت و «بی‌نظری» را در نظر داشته باشند وگرنه کار نقد را کنار بگذارند و مطمئن باشند که اگر این در برویشان بسته باشد، دری دیگر میتوانند گشود که گفت:
خدا گر ز حکمت ببندد دری‌ز رحمت گشاید در دیگری!»
ص: 319